Friday, September 25, 2009

مخالفان علوم اجتماعی ، با جوامع مدرن سرناسازگاری دارند

چند وقت پیش، بعد از تشدید حملاتی که چپ و راست به علوم انسانی و علوم اجتماعی شد، با دکتر صدیق صحبت می کردم و پرسیدم شما استادان علوم اجتماعی قصد ندارید صحبتی و تحلیلی در این باره داشته باشید؟ گفت:" چه کسی باید این کار را بکند؟ چند نفر اسم ببر که حاضر باشند همچین کاری بکنند". و بعد هم تعریف کرد که برای آزادی سمیه توحیدلو(دانشجوی دکترای دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران) نامه ای نوشته و برای امضا به استادان دانشکده فرستاده ولی حتا یک نفر هم امضا نکرده.

نمی دانم تا چه حد قابل شماتت هستند ولی حالا خوشحالم که لااقل یک نفر، یعنی دکتر کاظمی ، نظر نسبتن صریحش را در این باره گفته.

بخشی از مطلب ایشان:
مخالفان علوم اجتماعی نه با آن بلکه با جوامع مدرن سرناسازگاری دارند. جرم علوم اجتماعی کمک به مدرن شدن جوامع است و این چیزی است که مورد پسند دوستان نیست. اما باید بدانها گفت که علوم اجتماعی دشمن نیست بلکه برای حل مشکلات جوامع مدرن پدید آمده است. همه چیز در این دانش، امری هنجاری نیست که مورد پسند این یا آن فرد نباشد. بسیاری از چیزها در این علم همانند سایر علوم، توصیفی و تبیینی است. علوم اجتماعی در بدو امر ایمان دارد که واقعیاتی اجتماعی در بیرون از ما وجود دارد( چه آن را ما پدید آورده باشیم و چه پیش از ما وجود داشته باشد، چه واقعیاتی سیال و چه متصلب باشد ....)، دیگر آنکه این واقعیات تابع اراده حاکمان و ذهنهای فردی نیست و در یک رابطه پیچیده اجتماعی پدید آمده است( برای مثال انقلاب ، اعتراض، جنبش و نظایر آن با خواست یک یا چند فرد بر نمی خیزد و با خواست یک یا چند فرد دیگر فرو نمی نشیند ) و سوم آنکه مطالعه در باب این واقعیات ادب و آدابی دارد که تنها با رعایت آن اداب آن واقعیت فهم پذیر می شود.چهارم آنکه علوم اجتماعی نتایج تحقیق خود را با گذاشتن بر محک داوری و تجربه دیگران (چه از طریق معیار آزمون پذیری یا ابطال پذیری و چه به محک استدلال و انتقاد نظری) استوار می گرداند. اگر این موارد برخی از امهات علوم اجتماعی باشد دشمنی با چنین دانشی به اندازه دشمنی با سایر علوم مضحک و بی معنا بنظر می رسد و روشن است که اگر بصیرتی کافی وجود داشته باشد چنین دشمنی هایی هم وجود نخواهد داشت.

مرتبط:
کاش اهالی علوم انسانی یک جو غیرت داشتند ، همه قلم و دفتر را زمین می گذاشتیم و می رفتیم خودمان را بابت یک عمر خیانت به این ملت ، سر به نیست می کردیم . گور پدر آگوست کنت و دورکیم و مارکس و ماکس وبر .من که اگر از غضب خدا نمی ترسیدم ، خودم را می کشتم

3 comments:

  1. اولن! تنها دانشجوهای آدم حسابی این مملکت که من دیدم، بچه های علوم اجتماعی دانشگاه تهران بودند. بدجور هم سرکوب شدند (تقریبا دو سال پیش) ولی من همیشه دلم می خواسته هم کلاسیشون باشم، وقتی که می دیدم نبض جریان رادیکال دانشجویی در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران بوده

    ReplyDelete
  2. دومن ! راجع به "مرتبط" باید خدمتتون عرض کنم که لابد شما در جریان بگیر بگیر های آذر هشتاد و شش نیستین، دیگه یک دانشجوی علوم انسانی خوب ، یه آدم مرده است

    ReplyDelete
  3. ولی با همه ی هیاهویی که راه می افتد و انقلاب را فعلی مردمی و خودجوش می خوانند من مخالفم جسارتا

    گرچه زمان انقلاب کودکی بیش نبودم ولی یه چیزایی را متوجه می شدم

    کافیه مردم ناراضی باشن و مسائلی مثل فقر و اعتیاد(دو علاملی که تکانشان میدهد یه کمی


    دقیقا حاضرم قسم بخورم نیمی از ملت حتی اسم خمینی بگوششون نخورده بود و ..شور سیاسی و هیجان های بی تفکر و تدبیر

    ReplyDelete