Monday, December 6, 2010

به یاد شهلا و چای و کارت تلفنش

یادی از شهلا و چای و کارت تلفنی که تعارفمان کرد و آواز ترکی که برایمان خواند
از خاطرات بندعمومی اوین که در مجله زنان چاپ شد بخش هایی که مربوط به شهلا بود را جدا کردم. آن شماره مجله فروش خوبی داشت و خیلی ها گفتند تصویر واضح و شاید دور از انتظاری از زندان زنان داده ام


29 فروردین 1386
دیروز گزارشم و در واقع خاطرات بند عمومی را در جلسه گروه گزارش مجله زنان خواندم و یهو وسطش گریه م گرفت. تعجب کردم. خیلی بدم میاد که گریه ام دست خودم نیست ولی این بار اصلا فکرش را هم نمی کردم. به قسمتی که نقل قول شهلا جاهد بود که "بالاخره یک روز سه شنبه مرا می برند و همه چیز تمام می شود " که رسیدم دیگه حتی یک کلمه هم نتونستم بگم. منی که حتا یه قطره اشک تو زندان نریختم، به جز بعد از برگشتن از اولین بازجویی که فشار روحی خیلی شدید بهم وارد شده بود.

18 اردیبهشت 86
در پشت سرمان بسته می شود و تحویل شهلا جاهد می شویم. شهلا بلوز و دامن پوشیده و موهایش را پشت سرش بسته است. خسته ولی کنجکاو به نظر می رسد . سرتاپای ما را ورانداز می کند. تعجب می کنم که چرا سوالی نمی پرسد و البته بعدا می فهمم از قبل اطلاعات بهش رسیده است. کنار پله دو تلفن کارتی خودنمایی می کند و ما که در سه روز گذشته فقط چند ثانیه با خانواده هایمان صحبت کرده ایم هیجان زده به سمت تلفن می رویم که شهلا می گوید تلفن این وقت شب قطع است و باید تا فردا صبح صبر کنیم.

.شهلا برمیگردد و بعد از پرسیدن سن ما؛ ما را به طبقه پایین می برد.بند 3.

پایین پله دختری با چشمانی سرخ از گریه نشسته و شهلا که از کنارش رد می شود دستی برشانه اش می زند و ترانه ای عاشقانه ( از میان ترانه های بی شمار ترکی و فارسی که روز بعد هم برایمان می خواند) برایش زمزمه می کند؛ با تمام سعیی که می کنم نمی توانم این ترانه را بیش از چند ساعت در ذهن نگاه دارم اما همین کافی است که بفهمم درد دخترک چیست.شهلا جاهد را خاله شهلا صدا می زنند و از حرفهایشان می شود فهمید که شهلا آنجا تقریبا همه کاره است و بقیه برای کارهایشان از او اجازه یا راهنمایی می گیرند. قتلی ها معمولا در این بندنگهداری نمی شوند و احتمالا شهلا را به خاطر حسن رفتار به آنجا آورده اند. ما را به اتاقی می برد که باید شب را در آنجا بگذرانیم. اتاقها و در واقع سلولها در ندارند و پرده ای بزرگ بر سردرهلالی شان آویزان است که بیشتر اتاقها پرده را دو طرف درگاه جمع کرده اند .اینکه نمی دانم شهلا قاتل همسراول ناصرمحمدخانی بوده یا نه باعث می شود در رفتارم سرگردان و گیج باشم گرچه از کلیت شخصیتش و روحیه عاشقانه اش خوشم می آید.در راه به او می گوییم دوست و همکار رویا کریمی مجدیم و محبوبه عباسقلی زاده که او هم ، زمانی هم بند شهلا بوده . این باعث می شود نظرش عوض شود و ما را به اتاق خودش ببرد. اتاق او یکی از 5-6 اتاق 20 متری است که در کنار راهروی L مانندی قرار دارد. پنجره ای یک متری گوشه دیوار است .تختهای سه طبقه دور تا دور اتاقند و چند تا تخت خالی که پتویی روی آن پهن شده، دور از هم هست که ما باید روی آنها بخوابیم. ملحفه های رنگی تمیز چین دار از کناره تختها آویزان است.و پایین هر تخت یک تشکچه پهن شده. با ورود ما سرها یکی یکی از زیر پتوها بیرون می آید تا تازه واردین را وارسی کند.

شهلا سفره کوچک رنگینی پهن کرده ، تن ماهی و کاهوی تازه ومیوه...در بشقابهای چینی. تعارف می کند تشکر می کنیم و می گوییم در اعتصاب غذا هستیم .برایمان چای می ریزد در فنجانهای کوچک چینی و فنجان خودش را هم که در مقیاس ترکی است نشان می دهد که حواسمان باشد اشتباهی ننوشیم تخت شهلا طبقه اول است و دور تا دور تختش پرده ای به رنگ روشن کشیده . من که قبلا شنیده بودم در و دیوار تختش پر از عکسهای ناصر محمدخانی است خیلی کنجکاوم داخل آن را ببینم می خواهم ازش درباره جریان قتل سوال کنم و اینکه آیا واقعا او قاتل لاله بوده یا نه ولی از این می ترسم که باعث ناراحتی اش شود و رفتارملایمش تغییر کند. ترجیح می دهم فعلا سکوت کنم . شهلا میگوید مجله زنان به زندان می آید ولی با چند ماه تاخیر. می گویم رفتم بیرون به مسئول اشتراک مجله می گویم.

...

به اتاق که می رسیم شهلا هنوز بیدار است. از شهلا سراغ چند تا از زندانی های معروف را که وکلای مدافع حقوق زنان دارند می گیریم و او که بهتر از خودمان می داند دنبال چه هستیم اسم تک تکشان را می گوید: اکرم قویدل، اشرف کلهر، کبری رحمانپورو ... می پرسد:" آن کسی که شما را بازرسی بدنی کرد اکرم قویدل بود"

با زارا و مریم درباره پرونده آنها بحث می کنیم و فکر می کنیم دیگر چه کسانی در زندان اوین هستند که؛ شهلا بدون مقدمه برمی گردد و با تلخی و کمی خشم می گوید اینجا برای شما مثل اردو است. جا می خورم. راست می گوید ظاهر ما اصلا ناراحت و ناراضی به نظر نمی آید و حتی از این همه کشف و تجربه جدید در یک روز هیجانزده هم هستیم. خودم را سرزنش می کنم و تا لحظه آخر ،جمله او را فراموش نمی کنم و در رفتارم احتیاط بیشتری به خرج می دهم

شهلا کارت تلفنش را به ما می دهد و هر چه اصرار می کنیم پولش را بدهیم قبول نمی کند. اما مشکل تازه شروع می شود. اینجا وقت تلفن هرکس ثابت و مشخص است. یک برگه در کنار هر دستگاه تلفن است که ساعت تلفن هر اتاق را مشخص کرده است و اگر کسی در غیر آن ساعت زنگ بزند کمترین مجازاتش یک کلیک روی دکمه قطع تلفن است و فحش و دعوا هم سرجایش. مگر اینکه وقت خریده باشی. خوشبختانه کلید حل مشکلات به دادمان می رسد، با یک تذکر خاله شهلا، دریا شکافته می شود و به پای دستگاه تلفن می رسیم. به وکیل و خانواده هایمان زنگ می زنیم

لیلا نانها را تقسیم می کند و جیره هرکس را می دهد . برای ما نمی گذارد. شهلا می گوید" تو کاری نداشته باش سهمشان را بده خواستند می خورند نخواستند نمی خورند"..

شهلا به لیلا می گوید از اتاق کناری ضبط را بگیرد بیاورد. یک نوار ترکی می گذارد و خودش هم با آن شروع به خواندن می کند. قشنگ می خواند. می آید کنار تختش می نشیند.ظاهرا با خودش زمزمه می کند ولی مخاطبش ما هستیم:" یک روز سه شنبه بالاخره می آیند و می برندم، و همه چیز تمام می شود". مریم می پرسد رضایت نمی دهند؟" اگر هم بدهند پای چوبه دار می دهند". بالش را در آغوش می فشارد وآهی می کشد و می گوید " که چقدر دوست داشتم بازهم ناصر را بغل بگیرم..." تلویزیون روی یخچال روشن است و سریال نشان می دهد. هرچند اتاق یک تلویزیون و یخچال دارند. نگاهی به قالیچه وسط اتاق می اندازم و ملحفه های نو و خوشرنگ تشکها. به شهلا می گویم از نظر امکانات رفاهی مشکل زیادی ندارید نه؟ شهلا می گوید:" مشکل ما خودمانیم. مشکل، خوابیدن و زندگی کردن حداقل 15 نفر در یک اتاق است مشکل، ناسازگاری ما با هم است"

...

شهلا در فروشگاه حسابی سرش شلوغ است و نمی توانم ازش خداحافظی کنم



پس ازش خداحافظی هم نکرده بودم، چه نمک نشناس! این جمله اش که "اگر هم رضایت بدهند پای چوبه دار می دهند" در ذهنم مانده. مطمئنم همیشه فکر می کرده باید تا پای چوبه دار برود ولی بالای دار نخواهد رفت. حرفهایش اینطور یادم است که خانواده لاله برای شکستن و تحقیرش حتمن او را تا پای چوبه دار می برند ولی چون می دانست اعدام نخواهد شد مغرورانه میخواست نقشه آنها برای خردکردنش را نقش بر آب کند و فکر کنم با لجبازی و غرور مجبور شد تا آخر همین نقش را بازی کند؛ نقش یک مغرورِ تن داده به تقدیر . مجبور شد به روی خودش نیاورد که رودست خورده است، مطمئنم لحظات آخر وقتی دید بازی عوض شد در چنان شوکی بوده که قدرت نداشته هیچ راه جدیدی پیدا کند، محمدخانی چنان اطمینانی به او داده بوده که اصلن به تغییر سناریو فکر هم نکرده، حتا فکر نکرده اگر واقعن خواستند اعدامم کند چه کنم؟

فکر می کنم کاش لااقل نامه ای می نوشت و همه چیز را توضیح می داد. کاش لااقل زندگی خودش را می نوشت. کاش در این همه مدت یک نفر خاطراتش را می نوشت.


پ.ن. کامنت یکی از خوانندگان (اولین و فعلن تنها کامنت) باعث شد که یک توضیح بدهم. موقع نوشتن گزارش برای مجله زنان جمله شهلا یادم بود که گفت مجله زنان به زندان می آید و چون می دانستم فعالان زنان حالا حالاها با اوین سروکار دارند و شهلا می توانست کمک زیادی برای انها باشد (و واقعن هم بود) ترجیح دادم به بخش های منفی شخصیت شهلا کم و غیر مستقیم اشاره کنم. حقیقت این بود که شهلا از بعضی از زندانیان رسمن بیگاری می کشید و با پولی که به حسابش واریز می شد برای خودش امپراطوری داشت. مثلن لیلا که توصیفش را کردم لباس هایش را می شست. نمی دانم چرا با فعالان زنان خوب بود، یا برای همان حس غرور و خودپسندی اش بود که روزنامه نگارها درباره اش بنویسند یا برای اینکه برای آزادی اش تلاش کنند.

البته همه این اخلاق های بد او باعث نمی شود حسم نسبت به او عوض شود. درباره خیلی دیگر از زنان زندانی هم. اکثرشان زنانی بودند که از زنان معمولی که تمام عمر توسری می خورند جسورتر بوده اند و بلندپروازتر و شهلا از بلندپروازترینشان.


Monday, November 29, 2010

آسمان خوش رنگ

بالاخره فرصت شد ماجرای پست قبل را بنویسم.
اول به کسانی که با دیدن "آزار جنسی" تصویر آزار فیزیکی و تجاوز فیزیکی در ذهنشان مجسم شد باید بگویم این ذهنیت به کل غلط است نه فقط در این مورد بلکه در اکثر موارد. نود درصد و بلکه بیشترموارد آزارهای جنسی؛ شامل آزارهای کلامی، رفتاری
هستند و غیر فیزیکی : فحش های جنسی، متلک، تحقیر جنسی، کلیشه های جنسیتی در صحبت کردن، توصیفات و حتا تعریف هایی که بار جنسی دارند، رفتارهای تجاوزگرانه که ممکن است در جمعی ده نفره فقط آزاردهنده و زن مخاطب او متوجه شوند؛ اینها همه و همه آزار جنسی محسوب می شوند که گاه حتا نزدیک ترین فرد به زن(از نظر فیزیکی) هم متوجه نمی شود که در همین لحظه بغل دستی اش آزار جنسی دید.

جریان این شکایت من هم این بود که من می خواستم یک آپارتمان ،که به نسبت محل و امکاناتش ارزان بود، از یک پسر پاکستانی بگیرم. ده بار قرار گذاشت و کنسل کرد. سوالات بی ربط از ملیت و رشته و ... می پرسید، کارش شده بود با دست پیش کشیدن و با پا پس زدن. یعنی یک بار می گفت خانه را به شما می دهم و بیایید صحیت کنید و بعد که می رفتم می گفت باید با دوستم صحبت کنم چون او هم این خانه را می خواهد. در یکی از ای میلهایش به طور خیلی رندانه و زیرکانه گفته بود شما چه کار دیگری ممکن است برای راضی و متقاعد کردن من انجام دهید؟
خوشبختانه لازم نبود مثل ایران حجب و حیا به خرج بدهم و خودم را به خریت و نفهمیدن بزنم؛ و با اینکه اصلن اشاره مستقیمی نکرده بود بهش ای میل زدم که من از شما به اتهام توهین و آزار جنسی به دانشگاه و پلیس شکایت می کنم (او هم از دانشجوهای کنکوردیا بود و حتمن این مساله برایش دردسرساز می شد).
این که بلافاصله ای میل زد و گفت من مسلمانم و شما اشتباه متوجه شدید یک طرف لذت قضیه بود، و لذت اعتماد به نفسی که موقع ای میل زدن داشتم یک طرف.
اگر در چنین مواقعی به یک مرد ایرانی بگویی ازت شکایت می کنم چنان پوزخندی بهت می زند و متلکی می اندازد که ده بار از متلک اولیه بدتر است.
البته به توصیه چند تا از دوستان از شکایت منصرف شدم، چون به سختی می شد از جمله های معمولی او آزار جنسی را استنباط کرد گرچه همه زنانی که جمله را برایشان خواندم مطمئن بودند که منظور پسر همین بوده. یعنی قانون آزار جنسی هنوز کامل نیست ولی سایه مجازات بر سر آزاردهنده هست و همین بازدارنده است.

چند روز پیش پسره را در خیابان دیدم اگر ایران بود قلبم می زد و حالم بد می شد ولی این بار او سرش را پایین انداخت و به سرعت دور شد.
خوشبختانه زیر یک آسمان دیگر هستم.

Friday, November 26, 2010

آسمانی دیگر

برای اولین بار می خواهم خارج از ایران ،در مونترال، یک "آزار و خشونت جنسی" علیه خودم را گزارش کنم. اعتماد به نفسم خیلی بیشتر از ایران و استرسم کمتر از ایران است. ولی نمی توانم انکار کنم که ته دلم نگرانم آسمان اینجا هم همان رنگ باشد.

Monday, November 15, 2010

صد سال تنهایی

حدود چهل سال پیش ،روستای دولت آباد (خرم دره) در نزدیکی چناران. تعدادی دختر و پسر پیشاهنگ، کلاسی دایر می کنند که اهالی روستا را باسواد کنند. دخترخاله مادرم با شوق و ذوق فراوان و با داشتن یکی دو بچه سر همین کلاس می نشیند تا باسواد شود. معلوم نیست برای گزارش کار یا برای انتشار خبری در روزنامه یا به دلیل دیگری، عکسی از شاگردان این کلاس گرفته می شود. شب که دخترخاله به خانه برمی گردد شوهر او را زیر مشت و لگد و فحش می گیرد که چرا بی آبرویی کرده و عکسش را گرفته اند. تا چندین روز کتک می خورد و گوشه خانه میافتد و کسی جرات نداشته به دادش برسد. برای همیشه معلول می شود و خانه نشین و بعد از بیست سال با تحمل زجر و درد زیاد می میرد.
مادرم می گوید او از شوهرش، که پسرعمویش بوده و چندین سال بزرگتر از خودش، متنفر بود و او را به زور شوهر داده بودند.همیشه می گفته این بچه های من زنازاده اند چون من هیچ وقت بله نگفتم. پدرش به جای او سر سفره عقد بله را گفته بوده.

Monday, November 8, 2010

برنامه های پربار روز ازدواج

ساعت 8:45 صبح. دوشنبه 17 آبان 1389 "روز ازدواج" و "روز بدون طلاق" رادیو سلامت.
موضوع برنامه :ازدواج

خانم گوینده:
ضرب المثل های ملل درباره ازدواج :
زن مطیع سعادتمند است
زن مطیع فرمانروای قلب شوهرش است
...
عشق، سپیده دم ازدواج و ازدواج، غروب عشق است

این الان یعنی تبلیغ و تشویق ازدواج؟ یعنی فرهنگ اصیل ایرانی اسلامی؟

Thursday, November 4, 2010

پیشنهادی برای هفته ازدواج برابر

هفته آینده را "هفته ازدواج" نامگذاری کرده اند. ازدواج موفق و شاد جزو آرزوهای اکثر جوانان ایرانی است،از دختر و پسر. اما این زوج های عاشق ؛ با هزار امید و آرزو برای آینده ای بهتر و دوشادوش هم، پای قراردادی را امضا می کنند که کمتر نشانی از برابری و مشارکت و عشق در آن است. قراردادی که دست کم نیمی از حقوق انسانی و شهروندی یک طرف قرارداد از او گرفته می شود و به زورِ قانون به دیگری داده می شود و هیچ یک از دو طرف هم نمی توانند قاعده را بر هم بزنند چون "ازدواج" در قانون ما در زمره "معاملات" است و خرید و فروش: نفقه می گیری پس باید تمکین کنی و هر زمان همسرت تمایل داشت و تو نداشتی باید به خواست او تن بدهی، حق حبس* داری، پس تا مهریه ات را نگرفته ای می توانی با همسرت هم بستر نشوی، ریاست خانواده بر عهده توست پس تمام مال و اموال هم به نام توست و در ید اختیار تو؛ اجرت المثل می گیری، پس بی اجازه هم از خانه خارج نمی شوی. بله را از تو می گیرند ولی برای طلاق از تو بله نمی خواهند و خیلی لطف کنند مهرت را کف دستت می گذارند و راهی ات می کنند؛ با اراده و میل خود پای عقدنامه را امضا می کنی اما برای فسخ آن امضایت پشیزی ارزش ندارد، کسی حرفت را نمی شنود و پاسخت این است "نفقه ات را که می دهد پس برو زندگی کن" اگر با هزار مصیبت و گذشتن از همه حق و حقوق، خودت را هم برهانی فرزندانت را نمی توانی، ولایت قهری آنها با پدر و جد پدری است؛ وقتی بعد از چهل سال زندگی و آجر بر آجر گذاشتن صاحب خانه و زندگی می شوی، اگر بیوه و سیاهپوش شوهر شوی یک هشتم از نتیجه زحمتهای کل عمرت را با منت به تو می دهند و روانه ات می کنند.

جای شکرش باقی است که فرهنگ عمومی جامعه گاهی پیشرفته تر از این قوانین است و به ویژه زوج های جوان این مسائل را حتا به مخیله خود هم راه نمی دهند. اما کیست که نداند همیشه وقتی قانونی راه را برای ظلم و ستم باز می گذارد، و چه بسا تشویق می کند، افرادی هم یافت می شوند که از آن بهره ببرند و یکه تازی کنند.

هفته ازدواج چه سببی برای جشن و خوشحالی دارد وقتی حجم عظیمی از این ازدواج ها به دلیل قوانین و فرهنگ غلطی که مدام تکثیر و منتشر می شود به سرعت با شکست مواجه می شوند و طلاق های خاموش و واقعی را در پی دارد؟ روز بدون طلاق آرزوی شماست در حالی که تا قوانین خانواده برابر و عادلانه نباشد هر ازدواجی مصداق اولین خشت کج است که نتیجه ای جز ویرانی دیر یا زود دیوار کج ندارد.

جوانان آزادی خواه و برابری طلب ایران، پیش از آنکه برابری و آزادی را از حکومت خواستار باشند باید در زندگی فردی خود و در اجتماع اولیه ای که در آن زندگی می کنند یعنی خانواده دموکراسی و برابری را برقرار کنند و این مجموع خانواده های برابر و آزاد ، بی شک کشوری آزاد را در پی خواهد داشت.

پیشنهاد می کنم به جای "هفته ازدواج" ، "هفته ازدواج برابر" را جشن بگیریم و به امید قوانین برابر برای نهاد خانواده ، حقوق دریغ شده زنان را با مراجعه به دفاتر ثبت اسناد رسمی و به وسیله تنظیم وکالتنامه طلاق و ... لااقل به صورت موردی احیا کنیم. به امید روزی که ایران دیگر جزو معدود کشورهایی نباشد که زن در آن از حق ابتدایی انسانی خود یعنی اراده آزاد در خروج از رابطه زوجیت محروم است و قدرتی ناچیز در خانواده دارد.

تا این لحظه چند زوج اعلام آمادگی کرده اند تا در هفته آینده ( اکثرن روز دوشنبه که روز بدون طلاق نامگذاری شده) با مراجعه به دفترخانه های ثبت اسناد رسمی حق طلاق و دیگر بندهای ازدواج برابر را ثبت کنند. شما هم می توانید با لینک به این مطلب یا نوشتن مطلب دیگری به قلم خودتان دیگران را به این کار تشویق کنید.

این کار زمان زیادی از زوج های عزیز نمی گیرد. متن حقوقی آن مشخص و معلوم است و فقط نیاز به وارد کردن نام زوجین و آدرس آنها دارد. شما با کارت ملی و شناسنامه و البته عقدنامه، به دفترخانه مراجعه می کنید و پای چند برگه را امضا می کنید. حدود یک ساعت وقت می گیرد. یک فعالیت مدنی آسان، بی هزینه(البته به جز اندکی هزینه ریالی)، قانونی و مشروع برای احقاق حقوق انسانی و شهروندی نیمی از جامعه!

توضیح: تمام دفاتر ثبت اسناد رسمی موطف و مکلف به ثبت این سند هستند و امتناع از آن تخلف محسوب می شود و موجب پیگرد قانونی است، اما برای جلوگیری از اتلاف وقت و انجام سریعتر کار به آدرس هایی که در بخش دفترخانه های سایت هم سری معرفی و پیشنهاد شده مراجعه نمایید.

پ.ن. دوستان خارج کشور هم می توانند به سفارتخانه های ایران مراجعه کنند و برای تنظیم این وکالتنامه تقاضا بدهند.کار شما خیلی معنا خواهد داشت، به خصوص اگر در کشوری آزاد باشید که قوانین خانواده متضمن برابری زن و مرد است. خیلی دوست دارم تجربه کسانی که این کار را می کنند بشنوم.


پ.پ.ن. دوستانی که درباره متن این شروط پرسیده بودند به سایت هم سری و مطلب شروط ضمن عقد به زبان ساده مراجعه کنند.و این هم نمونه واقعی از این سند که در سایت هم سری منتشر شده است.

اگر مایل به این کار بودید لطفن ای میل بزنید تا ببشتر راهنمایی شوید.


*حق حبس حقی است که به موجب آن زن می تواند تا زمانی که همسرش مهریه او را پرداخت نکرده از نزدیکی با او خودداری کند و ناشزه هم شناخته نشود و شوهر همچنان موظف به پرداخت نفقه خواهد بود.

Sunday, October 31, 2010

نمایه پیام هاجر

نشریه پیام هاجر قصد دارد نشریه را نمایه (ایندکس) کند(فعلش همینه؟) تا با کلیدواژهایی قابل مرتب شدن و جستجو باشد؛ و به یک مشاور و یک اجرا کننده نیاز دارد (ترجیحن خیّر ). می خواهند ببینند چه نرم افزاری بهتر و مناسب تر است و بدون داشتن فایل وورد مطالب میشود از آن استفاده کرد. کل مجله ها اسکن شده اند .
پیام هاجر جزو نشریات خوب و مهم ایران بوده که 22 سال منتشر شد و مطالب جالبی برای تحقیق دارد. حیف است که از دسترس محققان دور باشد. اگر کمکی از دستتان برمی اید به من ای میل بزنید.
nasrinafzali@gmail.com

Sunday, October 10, 2010

احمدی نژادیسم

معلم کلاس زبانم یک پسر جوان است که در بلژیک درس خوانده و اینطور که خودش می گوید پناهندگی سیاسی گرفته ولی الان برای مدتی آمده ایران . همیشه از اوضاع سیاسی و مسئولان کشور به خصوص احمدی نژاد شاکی است و بدوبیراه می گوید، طوری که گاهی ما بهش می گوییم بی خیال! می اندازندت بیرون با این حرفهایت .
امروز بحث صهیونیسم پیش آمد گفت البته همه حرفهای احمدی نژاد هم بد نیست. مثلن حرفش درباره یهودی ها کاملن درست است. یهودی ها آدم های عوضی، رباخوار و پستی هستند. سیستم بهره بانکی و سود را آنها راه انداخته اند و مردم اروپا از آنها متنفرند؛ بعد به عنوان کلمه و ترکیبات تازه " یهودی کثیف" بهمان یاد داد.

اقدام علیه امنیت نظام

یک مسئول مهم، خیلی مهم، امروز تعریف می کرد:
" خانمی به دفترخانه ای مراجعه کرده بود که اقرار کند باکره نیست (به خاطر این جمله ازم عذرخواهی کرد) .سردفتر از من پرسید چکار کنم؟ گفتم چون اقرار "علیه" خودش است نافذ است و موردی ندارد ولی من اگر جای تو بودم به او می گفتم در حضور پدرت باید اقرار بنویسی. چون احتمالن می خواست از کشور خارج شود و نیاز به اجازه شوهر یا پدرش داشت"

و با ژست مغرور و فاتحانه ای گفت من آن سردفتر را از یک مشکل احتمالی نجات دادم .چون ممکن بود بعدن پدرش مدعی شود و از آن سردفتر شکایت کند.

نکته اول اینکه این صحبت ایشان غلط است و به عنوان یک حقوقدان و مجری قانون، باعث تاسف است که نمی داند در بحث اجازه خروج از کشور فقط تاهل زن مطرح است و اگر زنی متاهل باشد به خاطر بحث "لزوم تمکین زن از شوهر" باید برای خروج از کشور اجازه همسرش را داشته باشد و اگر مجرد باشد و بالای 18 سال نیازی به اجازه پدر ندارد. احتمالن این خانم قصد ازدواج موقت داشته که برای آن، در صورت باکره بودن زن ، اجازه پدر نیاز است .
ولی نکته دوم و دردناک مساله این است که در جامعه مردسالار همه قیم و صاحب اختیار و مصلحت شناس زنان می شوند. مردسالاران همه جا هوای یکدیگر و مصلحت کل سیستم مردسالاری را دارند. حتا زمانی که زنی با استفاده از حق ساده شهروندی خود علیه خودش
اقرار می کند باز مشکوک است و باید مطمئن شد قصد هیچ گونه زیرابی رفتن، دور زدن و اقدام علیه امنیت نظام مردسالاری را ندارد. حتا وقتی "پدر " حضور ندارد "دیگر مردان" منافع او را حفظ می کنند تا به مالکیت او بر "بکارت" دخترش خللی وارد نشود. فقط با امضای پدر "بکارت" دختر به تملک مرد دیگری درمی آید.

گاهی که می گویم رفتارهایی که در ایران با زن ها می شود گاه حتا قابل مقایسه با برده های سیاه پوست نیست می گویند اغراق می کنی.

Saturday, October 2, 2010

یعنی میشود به مامان ها هم "خیلی" خوش بگذرد؟

دیروز روز جهانی سالمندان بود. مادرم را از طرف یک موسسه ای (فکر کنم مربوط به طرح منزلت شهرداری ها باشد) برده بودند باغی در اطراف مشهد و برایشان جشن گرفته بودند. پرسیدم خوش گذشت؟ از ته دل گفت:" خیلی". کم پیش می آید مامانم (و مامان ها) خیلی بهشان خوش بگذرد. یا باید درگیر پخت و پز و رفت و روب و شستشو باشند یا مواظب حجاب و عفافشان و همیشه باید شاهد فوتبال و آب تنی و حال کردن مردها باشند و حسرت بخورند. ولی انگار برای جمع های مسن اوضاع بهتر است. می گفت گروه ارکستر آورده بودند و آهنگ های شاد می زدند و مردها می رقصیدند . کمی بعد زن ها هم قر در کمرشان جمع شده و مسئولان مجبور می شوند چادری بزنند که زن ها هم بتوانند آن طرفش برقصند.

Wednesday, September 8, 2010


شما یادتون نمیاد، زمان بچگی ما، قورباغه* و مرغ** هم حجاب داشتند.



* قصه های خاله قورباغه
** خونه مادربزرگه

Tuesday, August 17, 2010

تحریف فمینیستی زهرا رهنورد

رهنورد خیلی صریح گفته که معتقد به حجاب اجباری و تعیین نوع و شکل پوشش زنان است ؛ چیزی که حق اولیه هر انسان است و هیچ دولت و نهادی حق ندارد به هر دلیل چه مذهبی چه هر ایئولوژی دیگری دخالتی در آن داشته باشد. او صراحتن گفته دولت باید در این حق بدیهی با تعیین قانون دخالت کند و فقط مشکلش این است که زنان را شلاق نزنند و گشت ارشاد در خیابان نباشد.
حال
جالب است که سایت "مدرسه فمینیستی" تیتر زده که "معتقد به حجاب با عشق و انتخاب هستم " (تیتر سایت جرس که اصل گفتگو در آن منتشر شده چیز دیگری است). نگرش پشت این تیتر در یک سایت فمینیستی که قاعدتن باید منتقد ، پرسشگر و شفاف باشد برایم جالب است.

رهنورد: من قائل به حجاب باعشق وشناخت هستم.همانطور که خودم برگزیدم.من قائل به این هستم که به طور فرهنگی حجاب شناخته شود وبا عشق قبول شود.

مصاحبه کننده: یعنی از سوی حاکمیت هیچ اجباری نباید به شهروندان بر سر حجاب تحمیل شود؟

رهنورد: حاکمیت می تواند یک نظام و چارچوبی را برای این در نظر بگیرد. مثلا بگوید این قوانین من است مثل قوانین راهنمایی رانندگی. کسی اگر قوانین راهنمایی رانندگی را رعایت نکند شلاق نمی خورد زندان نمی رود و شیشه اتومبیلش را نمی شکنند. من معتقد به شناخت دین و دستورهایش هستم و با اجبار و سرکوب در هیچ حوزه ای موافقت وهمراهی ندارم.کما اینکه خودم این کار را کردم و از یک دختر بدون اعتقاد دینی وبی حجاب به حجاب رسیدم. حالا هم به همه می گویم باید با عشق قبول شود نه با زور واجبار.ضمنا با گشت ارشاد به هر شکلی از آن به شدت مخالف


این که حاکمیت، نظام و چارچوبی برای پوشش زنان مشخص کند و مثل قوانین راهنمایی رانندگی برای آن قانون تعیین کند چه طور می تواند مرتبط شود با این حرف ایشان که زنان حجاب را با عشق قبول کنند؟ ضمن این که وقتی می گوید "دین و دستور" یعنی معتقد است حجاب یک امر دینی و دستور دینی است در حالی که بحث های زیادی در این باره وجود دارد که آیا واقعن حجاب برای همه زنان در همه اعصار و همه شرایط است یا خیر.

در تمام مصاحبه های رهنورد، که اغلب (تا جایی که من دیدم همه) از سوی طرفداران و گاه ذوب شدگان در ایشان و موسوی و جنبش سبز بوده است، هیچ چالشی با او نمی شود و او هم نصف مصاحبه را به تعریف و تمجید از خودش و سوابقش می پردازد و در نصف دیگر از این دست نظرات، که اینبار درباره حجاب بیان کرده، می دهد ؛ ولی دریغ از کوچکترین ایراد و تردید و پرسشی از سوی مصاحبه کننده. اما از دوستان فمینیست انتظار بیشتری می رود که در این دام نیفتند. اگر در جلسات همگرایی با او به چالش و پرسش درباره حجاب و حجاب اجباری نمی پردازند لااقل حرف خودش را تحریف و تلطیف نکنند. رهنورد همین است که هست! او را نمی شود و نباید فمینیست و روشنفکرتر از اینی که هست نشان داد. دودش به چشم خودمان می رود.


Monday, July 26, 2010

تأثیر فمنیسم بر فروپاشی حکومتها: یکی از ده جلد کتابی که

«پاتوق کتاب: «تأثیر فمنیسم بر فروپاشی حکومتها» نوشته براسیس کریستنسن با ترجمه و تلخیص آزاده وجدانی منتشر شد. این کتاب در واقع ترجمه بخشهایی از کتاب «اگر متفرق باشیم سقوط خواهیم کرد: اختلافات خانوادگی و شکست جامعه آمریکا» است که در سال 2006 در ایالات متحده آمریکا به چاپ رسیده است. نویسنده در این کتاب، به شیوه محققانه و با نثری شیوا، مشکلات جامعه را که به ضعف پیوندهای خانوادگی دچار شده است، بازگو می کند.
نویسنده کتاب با اشاره به واقعه یازده سپتامبر و نیاز به وحدت ملی برای مقابله با تروریسم ابراز می دارد که به دلیل تأثیرات گسترده فمینیسم بر زنان، کودکان و خانواده، ایجاد وحدت ملی در آمریکا هرگز میسر نخواهد شد. او در این کتاب با اشاره به وقایع چند سال اخیر از جمله حضور سربازان آمریکایی در عراق و افغانستان به نقد فمنیسم و پیامدهای آن می پردازد.

نویسنده کتاب، استاد دانشگاه یوتای جنوبی است که از او کتاب «آرمان شهر علیه خانواده» و مقالات بسیاری در موضوعات مختلف فرهنگی و ادبی در نشریات علمی به چاپ رسیده است.
کتاب «تأثیر فمینیسم بر فروپاشی حکومت ها» با ترجمه و تلخیص آزاده وجدانی در 176صفحه و ده فصل، با قیمت 16000 ریال به همت معاونت پژوهشی نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها و دفتر نشر معارف روانه بازار کتاب شده است.
این کتاب یکی از ده جلد کتابی است که اداره مطالعات زنان و خانواده نهاد رهبری در دانشگاهها در جهت نقد برون دینی فمنیسم* و بررسی آثار مخرب این جریان در خاستگاه خود- یعنی آمریکا و اروپا- منتشر شده است.


* قبلن گفته بودم که شکست نقد درون دینی فمینیسم، مسئولان را به سوی نقدِ به قول خودشان برون دینی، و در واقع ترجمه (اغلب همراه با تحریف) نقدهای غربی ها کشانده است.
پ.ن. 176 صفحه- 1600 تومان!

کتاب های دیگر در همین زمینه:
فمنیسم؛ راه یا بی راه؟
تاثیر فمینیسم بر فرزندان
تاثیر فمینیسم بر دختران غرب
تاثیر فمینیسم بر فروپاشی حکومت ها
عریان کردن فمینیسم
فمینیسم
فمینیسم در آمریکا تا سال 2003 جلد اول
فمینیسم جهانی و چالشهای پیش رو


مرتبط:
چرا صاحبان قدرت مخالف فمینیسم هستند؟

سکس شاپ آن لاین برای مسلمان ها

سکس شاپ آن لاین برای مسلمان ها در هلند راه اندازی شد.

آنچه كه عرضه می‌شود "حلال" است و طبق قوانین اسلامی از الکل و چربی خوک نیز در آن ها اثری نیست. به گزارش شبكه خبر مسیحیان فارسی زبان به نقل از شهرزاد، نخستین مغازه آنلاین فروش سکس-ابزار در هلند، گشایش یافت و مورد استقبال مسلمانان قرار گرفت، طوری که در چهار روز اول 70 هزار مراجعه کننده داشت. به گفته عبدالعزیز عورق (29 ساله) که این سکس شاپ اینترنتی را به راه انداخته است، در این مغازه وسایل مورد استفاده مردان و زنان، از جمله روغن ماساژ، کرم‌های مرطوب کننده و قرص‌های توان‌افزا، عرضه می‌شود. مجلات سکسی و وسایل خود ارضایی موجود نیست، بلکه آن چه عرضه می‌شود "حلال" است و طبق قوانین اسلامی از الکل و چربی خوک نیز در آن ها اثری نیست. عورق که خود یک مسلمان مومن است، می‌گوید که تاکنون مسلمانان با تهیه این گونه نیازمندی‌ها مشکل داشته اند. عبدل جبار، یکی از امامان مقیم هلند، می‌گوید که مشکلی با این سکس شاپ ندارد؛ چرا که تنها انواع روغن‌ها و کرم‌ها در آنجا عرضه می‌شوند که زندگی زناشویی را بهبود می‌بخشد و وسایل ارضای جنسی در آن به فروش نمی‌رسد
با مسئول یک موسسه آموزش سکس و مسائل جنسی صحبت می کردم می گفت یک بسته اموزشی ویژه جوانان مسلمان دارند. قرار شد ای میل بزنم تا برایم بفرستند. خیلی علاقمندم ببینم چه مباحثی دارد و چه فرقی با اموزش های رایج هلند دارد.

Sunday, July 25, 2010

این بهترین دوست دختران

آدم وقتی می بیند در کشورهای مترقی و برابری طلب هم هنوز کلیشه های جنسیتی وجود دارد نگران می شود که چند سال دیگر باید شاهد این تبعیض ها و نگاه های جنسیت زده باشیم؟
فیلم آموزشی موزه الماس آمستردام با این جمله شروع می شود که :" الماس! این بهترین دوست دختران و ابزار محکم مردان..." و زنی را نشان می دهد که دارد در آینه با قر و قمیش گوشواره الماسش را برانداز می کند و بعد هم توضیح می دهد در جراحی های بسیار ظریف و سفینه های فضایی، که طبعن حیطه کاری مردان است، هم از الماس استفاده می شود.
در دفترچه نظرات با خط درشت نوشتم و اعتراض کردم که می دانید اینطور حرف ها چه اثرات منفی روی ذهن دختران می گذارد و چه نتایجی به بار می آورد. فمینیست های هلند کجایند؟

Sunday, July 18, 2010

پارادوکس ایرانی بودن در خارج از کشور

پارادوکس بزرگی است، که فکر کنم اغلب ایرانی های خارج از کشور هم با آن مواجهند، که گاهی برای دفاع از مردم ایران و برای نشان دادن چهره انسانی تر از آنها مجبوری به نوعی از عملکرد جمهوری اسلامی دفاع کنی.
استاد دانشگاه آمستردام ، که سال ها در زمینه حقوق جنسی در کشورهای مختلف کار کرده است، می گفت در ایران زنان روسپی را سنگسار می کنند و از من پرسید چرا مردم شما از روسپی ها اینقدر متنفرند! متاسفانه غلبه احساسات منفی از هر دو طرف باعث شد نتوانم بهتر بحث کنم، از یک طرف از این خشمگین بودم که درباره ما و خود من به عنوان یک ایرانی چه فکر می کنند و از طرف دیگر عصبانی از این که دارم این عمل هولناک را اینطور توجیه می کنم که فقط در مورد زنان و مردان متاهل که رابطه خارج از ازدواج دارند اعمال می شود و کسانی که سنگ می زنند به این افراد اغلب مردم عادی نیستند(خودم می دانم که بالاخره ایرانی هستند)
یک دختر مصری وارد بحث شد و کمکم کرد. ولی او هم شرمنده بود که مجبور است در این مورد به من کمک کند.

Monday, June 28, 2010

حکومت مذهبی در خدمت مردسالاری است، گرچه مردسالاران غیر مذهبی و حتا ضدمذهب


تماس تلفنی اول با شهر الف

- چی شد همه درساتو پاس کردی؟
- یکیشو افتادم.
- کدوم؟
- دینی
- دینی هم شد درس که تو افتادی؟
- دو روز واسش وقت داشتم و مطمئن بودم پاس میشه. علی شب مست کرده بود و دراز کشیده بود توی تخت. گفتم حتمن مثل همیشه می افته و تا صبح هیچی حالیش نیست و من درسمو می خونم. داشتم بلند بلند واسه خودم می خوندم که یهو بلند شد کتابو از دستم گرفت و شروع کرد فحش دادن که من راضی نیستم و تو غلط می کنی داری درس می خونی و ... بعد هم رفت کتابمو آتیش زد. فرداش هم جمعه بود و تا ظهر خونه بود. منتظر شدم تا بره بیرون و بعد راه افتادم در تک تک خونه همسایه ها را زدم که کتاب پیدا کنم. ولی تا اومدم بخونم دوباره برگشت خونه و نشد. آشغال
...

می دونم که آنقدر این جملات را راحت خواندید و برایتان طبیعی بود که متوجه تناقض درونی اش نشدید.
قانون کشور من و مذهب من به من اجازه داده که تصمیم بگیرم که زنم درس بخواند یا نه. من از این قانون استفاده می کنم. قانون کشور من و مذهب من گفته شراب خواری جرم و حرام است. گفته که گفته!ا من مست می کنم و کتاب دینی را آتش می زنم.


دومین تماس تلفنی با شهر ب

- نتیجه دادگاه چی شد؟
- میگه اگه مهریه بخواهی طلاقت میدم
- خب مگه طلاق نمی خواستی؟
- نه دیگه توی این سن، بعد سی سال زندگی، طلاق واسه چیمه؟ فقط بذاره برم بیرون با دوستام، بذاره برم پیش فامیلام.

تنها خواسته این زن همین است و مشکلش این است که شوهرش، که هیچ اعتقادی به مذهب و دستورات مذهبی ندارد و مخالف حکومت هم هست، طبق قانون همین حکومت و طبق همان دینی که به آن اعتقاد ندارد معتقد است و خود را "محق" می داند که بگوید همسر پنجاه ساله اش نباید بدون اجازه او
هیچ جا برود، حتا خانواده اقوامش و همراه فرزندانش.ولی همین آدم ، حقی را که طبق همان قانون و مذهب به زن داده شده (مهریه، اجرت المثل، نفقه) را به راحتی زیر پا می گذارد و کسی ککش نمی گزد.

یعنی حکومت مذهبی در خدمت مردسالاری است، گرچه مردسالاران غیر مذهبی و حتا ضدمذهب. برای حکومت بنیادگرا و مردسالار حفظ نظام مردسالاری از حفظ دین و اجرای احکام دین مهم تر است و برابری زن و مرد را خطرناک تر از بی دینی مردم می دانند.

پ.ن. یادم رفت بگویم که هر دوی این زن ها برخلاف همسرانشان مذهبی هستند و اهل نماز و روزه

Sunday, June 6, 2010

پیوستن صنف شریف متکدیان به جنبش سبز

صبح توی مترو یک خانم گدای پیر و خسته ای از ته واگن به طرف سر واگن، که من بودم، می آمد و وسط دعاهایش برای خوشبخت شدن دخترها می گفت:" الهی خدا ریشه ظلمو قطع کنه، الهی هیچ زندونی بی گناهی توی زندون نباشه" خانم ها هم همگی می گفتند الهی! الهی! و پول بود که به پیرزنه می دادند!

دیگه واقعن بی شماریم

Friday, June 4, 2010

نوه امام: حجاب امری سلیقه‌ای است

سال 75 دفتر فرهنگی دانشکده فیزیک و ریاضی دانشگاه علم و صنعت، دانشجوها را برای اردوی معارفه به اردوگاه باهنر برد. بخشی از برنامه معارفه هم رفتن به جماران و منزل امام بود. زهرا اشراقی(نوه امام و همسر محمدرضا خاتمی) برای سخنرانی پشت تریبون رفت. اولین چیزی که گفت این بود:" چرا آقایان در جلو و خانم ها پشت سر آنها نشسته اند؟ چرا کنار هم نمی نشینید؟" مسئولان دفتر فرهنگی ،که تمام مدت مواظب ارزشها و شئونات بودند ،جا خوردند و به هم نگاه کردند ولی اشراقی گفت تا جایتان را عوض نکنید من حرف نمی زنم. واضح است که همه ما که تصورات دیگری از آن فضا و جو داشتیم هم تعجب کردیم. حرف هایی هم که زد از جنسی نبود که انتظار داشتیم. از آن به بعد به اسم زهرا اشراقی حساس شدم و دیدم که واقعن جنس متفاوتی دارد.


نمونه اخیر آن مصاحبه جالب او درباره امام و به خصوص بخش مربوط به نظر خودش درباره حجاب است:


امام همان‌گونه که از دهه 50 تا 60، 180 درجه تغییر کرد، قطعا اگر تا دهه 80 هم بود، تغییر خیلی زیادی می‌کرد. در زمان امام من نوه‌ها سن کمی داشتیم و بزرگ هر خانواده‌‌ای هم به نظر من از اعضای آن خیلی می‌تواند تأثیر بپذیرد. بنابراین اگر امام از روحانیون دیگر کمی روشنفکرتر بودند، به خاطر تأثیر خانواده بوده است. ولی اگر الان بودند، من هم می‌توانستم اثرات زیادی بگذارم. زیرا در آن زمان هم من حدود بیست سال داشتم و با آن سن و سال مگر چقدر می‌توانستم روی امام تأثیر بگذارم و اصلا تا چه اندازه از مشکلات زنان و... درک داشتم؟ از سوی دیگر با توجه اینکه آن زمان مسأله جنگ و منافع ملی مطرح بود، موضوعی چون اجباری بودن حجاب و... تحت‌الشعاع قرار می‌گرفت. هنوز هم بعضی‌ها در مورد اینکه حجاب چگونه باید باشد و نظر امام در این باره چه بود، حرف می‌زنند و حتی آقایان در مقابل من که سال‌ها با امام بودم و عقاید ایشان را به خاطر دارم، صف‌گیری می‌کنند. منظورم این است که خود امام هم در مقابل برخی متحجرین قرار می‌گرفت، زیرا نظراتشان درباره موسیقی و صدای زن، چه در موسیقی و چه در قرائت قرآن، کاملا جدید بود، ولی جو دینداران و حوزه‌های علمیه آنها را نمی‌پذیرفت. حتی تفسیر سوره حمد ایشان که اوایل انقلاب آغاز کردند و تلویزیون هم پخش می‌کرد، ناقص ماند و حس می‌کردند که نباید تفرقه ایجاد شود. در مورد اجباری بودن حجاب هم ما قانونی نداریم، بلکه دستورالعملی اداری است. زیرا حجاب امری سلیقه‌ای است.



- ولی امام در سال 58 دستور داده بودند که در ادارات همه باید حجاب داشته باشند، در غیر این صورت باید اخراج شوند.


آن یک دستور بود، ولی تبدیل به قانون نشد و تعریفی از حجاب نداریم. به همین دلیل هم در هر اداره یک چیزی به عنوان حجاب مشخص می‌شود، در یک وزارتخانه چادر و در جایی دیگر، غیر از آن. فقط در قانون قضایی چیزی هست که آن هم دقیقاً در مورد حجاب نیست، به همین دلیل هم هر رییس‌جمهوری که عوض می‌شود از حجاب تعریف خاصی دارد، یکی می‌گوید چکمه گناه دارد، دیگری هم می‌گوید اگر زنان با کت و دامن هم به خیابان بیایند ایرادی ندارد. در زمان امام هم فقط مسأله جنگ و حفظ ایران مطرح بود. لذا بسیاری از مسایل مهم از جمله زنان، به حاشیه رفتند.

Monday, May 24, 2010

فرق دارند

ننویسیم" لطفن شئونات اسلامی را رعایت کنید"، بنویسیم "رعایت شئونات اسلامی الزامی است". مهم است!ا

Sunday, May 9, 2010

انتشار کتاب ضدفمینیستی در بیست هزار جلد

بعد از سال ها لعن و نفرین فمینیست ها و فمینیسم، و معرفی گفتمان اسلام درباره جایگاه زن؛ مسئولان حکومتی و مذهبی کشور به این نتیجه رسیده اند که حرفشان خریداری ندارد و اگر از گفتمان ضدفمینیسم در خود غرب (که عمومن محصول سال های اولیه اوج گیری جنبش جهانی فمینیسم است و بسیاری از نقدها و انتقادات بعدن رفع شد) استفاده کنند نتیجه بهتری خواهند گرفت و پذیرش بیشتری خواهد داشت(همین کار را درباره دموکراسی و لیبرالیسم و کمونیسم و ... هم می کنند). به همین دلیل بودجه های بسیار کلانی صرف ترجمه این آثار شد و در تیراژ بسیار بالا منتشر و به طور رایگان یا ارزان در اختیار همه قرار گرفت. ترجمه ها بسیار بی دقت، سانسور شده، گاهی کاملن مخالف متن اصلی و غرض ورزانه است. برای درس "نقد نظریه های فمینیستی" که با دکتر کچوییان (از مخالفان سرسخت فمینیسم) داشتم یکی از این کتاب ها را نقد کردم به نام "فمینیسم امریکایی" که خلاصه گزینش شده چند کتاب ضد فمینیستی یا منتقد فمینیسم بود که در یک کتاب به صورت مقاله هایی چاپ شده بود(متاسفانه فضای مناسبی برای چاپ آن وجود ندارد).
از آن به بعد متوجه رشد روزافزون این کتاب ها شدم و الان هم با یک استاد دانشگاه دارم جدی تر روی آن کار می کنم. مجامعی که عمومن بودجه های هنگفتی به منظور مقابله با فمینیسم دریافت کرده و مشغول کار روی آن هستند و اسمشان را در بسیاری از کنفرانس ها و همایش ها دیده ام اینها هستند:

کمیسیون خانواده دبیرخانه شورای عالی انقلاب فرهنگی،، مرکز مطالعات و تحقیقات زنان حوزه علمیه قم، مرکز پژوهش‌های اسلامی صدا و سیمای قم (ماهنامه سیاحت غرب)، معاونت فرهنگی دانشگاه آزاد اسلامی، دانشگاه الزهراء، گروه مطالعات زنان دانشگاههای تربیت مدرس، تهران، تربیت معلم، علامه طباطبایی، دانشگاه الزهرا، گروه معارف دانشگاه علوم پزشکی تهران، واحد خواهران دانشگاه امام صادق، جامعه المصطفی العالمیه، جامعه الزهرا ، موسسه فرهنگی اندیشه شرق و دانشکده علوم قرآنی،دفتر امور بین‌الملل زنان وزارت امور خارجه، مجمع جهانی تقریب مذاهب، مجمع جهانی اهل بیت، معاونت پژوهشی نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها،وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی

اگر من را از انتشار کتابهایی از این دست توسط این نهادها یا نهادهای دیگر، و کلن حرکت های سیستماتیک در مقابله با فمینیسم آگاه کنید کمک بزرگی است. به حالت چک نویس و خام، گهگاه مطالبی که جمع آوری می کنم را اینجا می گذارم.

شعار برابري در تابوت صورتي[1]

اين، عنوان جديدترين اثر كانون تحقيقات كاربردي خيبر است كه با موضوع بررسي و نقد مباني و الگوهاي فمنيسم زير چاپ است و بزودي ( در سالروز 8 مارس) وارد بازار ميگردد. اين كتاب قرار است در تيرا‍ژي وسيع در سطح دانشگاههاي كشور توزيع گردد. شيوه نگارش كتاب در عين عميق بودن و بروز بودن محتوا و نيز صفحه آرايي آن كه كاملاٌ متفاوت از شيوه هاي مرسوم ميباشد از جمله ويژگي هاي متمايز آن محسوب ميشود.در پشت جلد كتاب آمده است:

کلاس شماره ی 3، حکایت است، حکایت امروز ما.قصه ای که از واقعیت هاست و مبتنی بر حقیقت ها؛ از استدلال ها، آمارها و اعترافها، مخالفین و موافقینش گرفته تا حرفهای حکیمانه ی پیر طریقتش.قصه ای که امروز باید برای خودمان بخوانیم.که در آن علاوه بر نقد مبانی و الگوهای فمنیستی –که آگاهانه یا ناخودآگاه بر رفتار و افکار فردی و فرهنگ اجتماعی ما بعضاً تأثیر گذار شده است – از نگاه متفکرین غربی، به ارائه ی استدلال ها و دلایل متزلزل بودن این نگرش از منظر فرهنگ ناب اسلامی و تاریخ کُهن این سرزمین پرداخته شده است.از ویژگی های متمایز این اثر، ارائه ی نگاه اسلام عزیز به زن، در حرفهای حکمت آمیز، منصفانه، جامع الاطراف و بدور از تصلّب و تعصب متفکر و اندیشمندی است که بسیاری از ابعاد زیبای فکری اش در کشمکش های سیاسی زمانه مغفول مانده و برای بسیاری روشن نیست....توصیه می کنیم شما هم این قصه را بخوانید و برای دیگران نیز تعریف کنید.

برگزاری مسابقه کتابخوانی:

مسابقه «شعار برابري در تابوت صورتي» در دانشگاه ياسوج برگزار مي شود[2]

به همت بسيج دانشجويي دانشگاه ياسوج مسابقه ضد فمينيسمي با عنوان «شعار برابري در تابوت صورتي» در اين دانشگاه برگزار مي شود.

به گزارش خبرنگار «شبكه خبر دانشجو» از ياسوج، اين مسابقه كتابخواني از كتاب «تابوت صورتي» و به همت كانون مطالعات زنان و خانواده بسيج دانشجويي دانشگاه ياسوج برگزار مي شود.خاطرنشان مي شود، ‌كتاب «تابوت صورتي» توسط كانون تحقيقات كاربردي خيبر با همكاري سازمان بسيج جامعه زنان، ‌سازمان بسيج دانشجويي و مركز امور زنان و خانواده نهاد رياست جمهوري تاليف شده است و حاوي مطالبي در نقد فمينيسم و شعارهاي به ظاهر حق مدارانه آنها و نيز تبيين جايگاه حقيقي زن در انديشه اسلامي است.

مسابقه کتابخوانی در دانشگاه خواجه نصیر[3]

8 مارس 1388: برادر یکی از دوستانم در دانشگاه خواجه نصیر می گوید :"چند ساعت پیش یه سری کتابچه ها توی دانشگاه پخش می کردند در مورد فمینیسم ‫اسم کتابش اینه: ‫شعار برابری در تابوت صورتی . یک جمله از آلن آر کلاین هم نوشته: ‫فمینیسم مرده یا در حال مرگ نیز سعی می کند مجددا خود را به شکل یک بسته صورتی رنگ در آورد و دل نسل جدید دختران را ببرد. ‫این کتاب، کار کانون تحقیقات کاربردی خیبر است.داخلش ظاهرا خیلی به فمنیسم تاخته"

مسابقه کتابخواني تابوت صورتي [4]

مرکز آموزش صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران:

شعار برابري در تابوت صورتي

قصه اي از واقعيت ها و مبتني بر حقيقت ها....
بررسي و نقد مباني و الگوهاي فمينيسم
......
مسابقه تابوت صورتي
همکاران محترم اگر از 25 سوال طراحي شده فقط به 20سوال پاسخ دهيد،مي توانند در اين مسابقه شرکت نمايند.
آخرين مهلت تحويل پاسخنامه 20/1/1389 ميباشد. براي تهيه کتاب و شرکت در مسابقه به واحد آموزش و پژوهش مراجعه فرماييد.

جوايز: 14 ربع سکه بهار آزادي و 26 قطعه پلاک طلا براي 40 منتخب ، تاريخ قرعه کشي 25/1/1389

انتشاركتاب شعار برابري در تابوت صورتي در ستاد نمسا[5]

كتاب شعار برابري در تابوت صورتي به همت سازمان بسيج جامعه زنان كشوردر ستاد نمسا منتشر شد.به گزارش باشگاه خبرنگاران بسیج ،کتاب شعار برابری در تابوت صورتی با همكاري مركز امور زنان و خانواده رياست جمهوري، گروه مطالعات زنان و خانواده معاونت فرهنگي اجتماعي وزارت علوم، سازمان بسيج دانشجويي و سازمان بسيج جامعه زنان كشور وبا هدف بررسي نقد مباني فمنيسم و بحث در خصوص برابري يا نابرابري زنان و مردان در 20 هزار نسخه به چاپ رسيده است. لازم به ذکر است پوسترهايي نيز تحت اين موضوع چاپ و در مراكز مربوطه پخش شده است

مقالات:

برپایی همایش "ره‌آورد جهان اسلام در مسائل زنان و واکاوی پیامدهای فمینیسم[6]

سایت خبری خاتون:دومین همایش جهانی زنان با عنوان "ره‌آورد جهان اسلام در مسائل زنان و واکاوی پیامدهای فمینیسم "، طی روزهای ۵ و ۶ اسفند برگزار می‌شود.

به گزارش باشگاه خبری فارس «‌توانا» به نقل از مرکز ارتباطات و اطلاع رسانی نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه‌ها ، دومین همایش جهانی زنان با عنوان "ره‌آورد جهان اسلام در مسائل زنان و واکاوی پیامدهای فمینیسم "، ۵ و ۶ اسفند ۱۳۸۸ در تالار علامه امینی دانشگاه تهران برگزار می‌شود.

این همایش، با هدف بسط و گسترش اندیشه اسلامی درباره مسئولیت حقوق زنان، بنیان خانواده و واکاوی و نقادی پیامدهای منفی فمینیست و تأثیرات منفی آن در رو به زوال و فروپاشی بردن خانواده و کارکردهای آن در غرب برگزار می‌شود.

دومین همایش "ره‌آورد جهان اسلام در مسائل زنان و واکاوی پیامدهای فمینیسم "، با همکاری امور بین‌الملل دفتر مقام معظم رهبری، دفتر امور بین‌الملل زنان وزارت امور خارجه، معاونت پژوهشی نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها، وزارت علوم تحقیقات و فناوری، وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشکی، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، کمیسیون خانواده دبیرخانه شورای عالی انقلاب فرهنگی، مجمع جهانی تقریب مذاهب، مجمع جهانی اهل بیت(ع)، مرکز مطالعات و تحقیقات زنان حوزه علمیه قم، مرکز پژوهش‌های اسلامی صدا و سیمای قم (ماهنامه سیاحت غرب)، معاونت فرهنگی دانشگاه آزاد اسلامی، دانشگاه الزهراء(س)، گروه مطالعات زنان دانشگاههای (تربیت مدرس، تهران، تربیت معلم، علامه طباطبایی(ره) و دانشگاه الزهرا(س)، گروه معارف دانشگاه علوم پزشکی تهران، واحد خواهران دانشگاه امام صادق(ع)، جامعه المصطفی العالمیه، جامعه الزهرا (س)، موسسه فرهنگی اندیشه شرق و دانشکده علوم قرآنی برگزار می‌شود.

تاکنون ۳۰۰ مقاله فارسی و ۱۰۰ مقاله خارجی از ۲۵ کشور جهان به دبیرخانه این همایش ارسال شده و علاقه‌مندان می‌توانند با مراجعه به سایت www.icwomen.ir اطلاعات لازم در رابطه با چگونگی ثبت‌نام و حضور در دومین همایش جهانی زنان را کسب کنند.



از برکات حجاب

جهان نیوز: آمارها نشان می دهد،69درصد دانش آموزان دختر مقطع راهنمایی و72/4درصد دانش آموزان دختر مقطع متوسطه دارای حداقل یکی از ناهنجاریهای قامتی اند. و این در حالی است که نبود امکانات و فضای ورزشی مناسب در مدارس، یکی از مهمترین عوامل این ناهنجاریها به شمار می رود.
10 ناهنجاری شایع: شانه نامتقارن، سر به جلو، شانه کج، شانه گرد، شانه صاف، پشت گود، زانوی ضربدری، زانوی پرانتزی، کف پای صاف و پشت کج می باشند

Saturday, May 1, 2010

دختر خانوم

مجری برنامه "دیروز، امروز، فردا" خطاب به علی مطهری که، به مناسبت سالگرد کشته شدن پدرش، درباره لزوم اعمال زور در حجاب!! حرف می زد:" جدیدن یک دختر خانومی هم چندهمسری را زیر سوال برده اند". منظورش فائزه هاشمی بود، نماینده سابق مجلس و دختر یکی از بلندپایه ترین مقامات کشور

Friday, April 30, 2010

مردان در مبارزه با مردسالاری

با حرف شادی صدر درباره اینکه در نظام مردسالار، همه مردان در ابقا یا بازتولید مردسالاری دخیل هستند موافقم با دو تبصره. اول این که باید گفت افراد جامعه ،یعنی هم زنان و هم مردان، در ابقای مردسالاری سهیمند(گرچه یکی از این سیستم سود بیشتر می برد و دیگری زیان می بیند) و دوم این که میزان فاعلیت و مفعولیت آنها و نیز عمل آگاهانه و ناآگاهانه آنها به یک میزان نیست. یعنی نمی توان گفت تمام این مردان و زنان عامدانه و با نیت شر بقای این نظام را باعث شده اند، یا به یک اندازه از آن منتفع یا متضرر شده اند.
مردسالاری ریشه ای بسیار قدیمی در تاریخ دارد، توجیهاتش را در طول هزاران سال ساخته، عیب هایش را پنهان کرده و منافعش برای "جامعه" را در ذهن اعضای جامعه رسوخ داده؛ و نهادها و مفاهیم استحکام بخش خود (ازدواج، خانواده، ناموس، غیرت، دگرجنس گرایی، نام خانوادگی، ارث و ...) را بنا کرده و با قدرت حفظ کرده است. تا زمانی که همه اینها کارکرد داشتند ایراد کوچکترین ضربه ای به ریشه مردسالاری انرژی بی اندازه ای می طلبید و کژکارکردهای آن در جامعه به ویژه درباره زنان باعث نمی شد به این نظام خللی وارد شود(لازم به توضیح است که در همه دوران تسلط مردسالاری نظام های موازی دیگری نیز وجود داشته و هنوز هم وجود دارد و مردسالاری هیچ گاه تمام فرهنگ بشری را در سیطره خود نداشته است). اما آن زمان که بعضی از فواید نظام مردسالاری از بین رفت یا جایگزین هایی برای آن پیدا شد (که بحث مفصلی می طلبد) پایه های نظام مردسالاری هم لرزان شد و توجیهات گذشته دیگر اقناع کننده نبود. خانواده دیگر فقط به زن و شوهری که ازدواج کرده باشند گفته نمی شود، هم جنس گراها روز به روز حقوق بیشتری می طلبند و به دست می آورند ، زن ها از وظیفه تکثیر و تربیت نیروهای کار قوم و قبیله و خاندان خلاص شده و به حقوق بیشتری دست پیدا کرده اند.

اما برای یک جامعه مردسالار رسیدن به این مرحله سال ها به طول می انجامد و همانطور که گفتم نیازمند این است که در ابتدا کارکردهای این نظام از بین برود. از سالها قبل فعالان حقوق زنان در ایران تلاش بسیار خوبی را آغاز کرده بودند برای مقابله با این نظام و پایه های بسیار محکمی برای این حرکت بنا نهادند (که همچنان بعد از سالها نتایج و برکات آن را می بینیم).
چرخه مردسالاری با تاثیرگذاری روی هر دو جنس می چرخد و با قانع کردن و توجیه کردن هر دو جنس به حیات خود ادامه می دهد. اگر غیر از این بود و مثلن اگر جنس زن در این باره توجیه و اقناع نشده بود که این سازوکار به نفع اوست، مسلمن به آن تن نمی داد؛ چوب لای چرخ آن می گذاشت و عمر مردسالاری به هزاران سال نمی رسید.
این درست است که "تمام" زنان ایران "قربانی" نظام مردسالاری اند، چون یک فرد به محض متولد شدن با جنسیت زن در ایران(و در برخی موارد حتا بدون تولد در ایران و به صرف داشتن تابعیت ایرانی) از بخشی از حقوق اساسی نوع بشر و حقوق شهروندی که هر ایرانی دارد محروم می شود(آزادی پوشش، انتخاب شغل، برابری دیه، ارث، شهادت، تبعیضات شغلی مثل بیمه و ...) و با ازدواج، بخش اعظم حقوق اساسی خود را از دست می دهد(تحصیل، اشتغال، خروج از کشور،تابعیت و انتقال آن به فرزند و...) اما نمی توان گفت "تمام" مردان به دلیل حقوق غیر حقه ای که از بدو تولد دارند " قربانی کننده" زنان و ظالم هستند. نظام مردسالار در اغلب موارد نه به زن نه به مرد اجازه تخطی از قوانین خود را نمی دهد. هیچ شوهری نمی تواند بگوید به من چه ربطی دارد که زن من می خواهد از کشور خارج شود و این به خودش مربوط است ؛او اگر نفع همسرش را می خواهد باید به نظام مردسالار تن دهد و در دفترخانه ای به همسرش اجازه خروج از کشور دهد. یک مرد چه بخواهد چه نخواهد باید به عنوان پدر، اجازه ازدواج دخترش را بدهد ، چه بخواهد چه نخواهد دو برابر خواهرش ارث می برد، شهادتش دو برابر زن محسوب می شود، اگر همسرش رابطه ای خارج از ازدواج داشته باشد سنگسار می شود چه او با این رابطه همسرش مشکلی داشته باشد چه نداشته باشد، چه این نوع مجازات را بخواهد چه نخواهد، مزایا و دستمزدش را مردانه حساب می کنند، از موقعیت های شغلی بیشتری برخوردار است ، نفقه همسر و فرزندان و گاه پدر و مادرش بر عهده اوست، باید دو سال در خدمت سربازی وقت صرف کند و ... البته اینها فقط موارد قانونی است و به قوانین نانوشته عرفی فعلن کاری ندارم.
می بینیم که فقط دو تای آخری (نفقه و سربازی) زیانی را مستقیمن متوجه مردان می کند و بقیه موارد یا به نفع او یا خنثاست؛ و یا به ضرر زن است. این دو مورد هم توجیه کننده بسیاری دیگر از حقوقی است که به مردان داده شده است.

اما آیا اینکه مردانی که در حال حاضر در جامعه زندگی می کنند نقشی در برپایی این سازوکار نداشته اند می تواند توجیه خوبی برای بی گناهی آنها باشد؟ سیصد سال سفیدپوستان آفریقای جنوبی از حق انتخاب کردن و انتخاب شدن برخوردار بودند در حالی که سیاهان نبودند، سفیدپوستان ساکن بهترین بخش شهر بودند که هیچ سیاه پوستی حق ورود به آن را نداشت، مشاغل بلندپایه ویژه سفیدها بود حتا اگر سیاه پوستی شایستگی بیشتری داشت، کارهای پَست، مخصوص سیاه پوستان بود و حتا اگر وسیله ای از دست یک سفیدپوست می افتاد سیاه پوستی که در آن محل بود باید آن را به دستش می داد. آیا فرضن بعد از دویست سال حکومت آپارتاید، این سفیدپوستان (حتا برابری طلب ترین و آزاداندیش ترینشان) می توانستند بگویند هیچ نقشی در ظلم به سیاه پوستان نداریم چون هیچ نقشی در بنیان گذاری این کشور و این قوانین نداشته ایم ؟ یا هر کدام تک به تک بگویند من در هیچ انتخاباتی نامزد نشدم یا هیچ سیاه پوستی برای شغل من تقاضا نکرده بود و من با شایستگی خودم این شغل را به دست آوردم، یا من هیچ گاه از هیچ سیاه پوستی نخواسته ام که وسیله ام را از روی زمین به من بدهد. آیا واقعن می توان گفت جایگاه این سفیدپوست آزادمنش و غیر نژاد پرست در شرایط غیر آپارتاید همانی می بود که اکنون هست؟ آیا می توان تاثیر آن قوانین نژادپرستانه بر کاهش عزت نفس و اعتماد به نفس سیاه پوستان را نادیده گرفت و آیا یک سفیدپوست به صرف اینکه خود هیچ گاه از این قانونی که به نفعش بوده استفاده نکرده می تواند مدعی شود هیچ دِین و وظیفه ای در قبال سیاه پوستان ندارد و بدهکار نیست؟
از آن طرف در تمام طول این سیصد سال سیاه پوستانی بودند که با جان و دل و حتا با احساس غرور در خدمت سفیدپوستان بودند و این را طبیعی ترین کار می دانستند و اعتراضی هم به آن نداشتند. در انتها هم نه اکثریت سیاه پوستان که اقلیتی پیگیر و از خودگذشته حرکت بزرگی را سامان دادند و به این سلطه سیصد ساله پایان دادند . آیا می توان گفت چون تعداد زیادی از سیاه پوستان این نظام را پذیرفته بودند و احساس ظلم و تبعیض هم نمی کردند پس اساسن ظلمی در کار نبوده و یا مقصر خود سیاه پوست ها بوده اند؟

آیا مردان ایرانی هیچ گاه فکر کرده اند که جایگاه کنونی شان تنها نتیجه تلاش و شایستگی خودشان نیست و یک سیستم یکپارچه و هماهنگ، تک تک قدم های آنها را برایشان آسان تر کرده؛ و از آن طرف با ایجاد موانع فراوان برای رقبای بالقوه شان، زنان، عرصه را برای صعود و ترقی آنها مهیا کرده است؟ از امکانات تفریحی و تحصیلی، تا اقتصادی و سیاسی که تفاوت چشمگیری بین زنان و مردان است صدها مثال می توان آورد. آقایان ( و حتا خانمهایی) که در جایگاه استخدام نیروی انسانی قرار گرفته اید چند بار در معرض این انتخاب بوده اید که نیروی زن مجرب و کارامد را انتخاب کنم یا مرد کمتر مجرب ولی کم دردسر؟ چند بار شده نگاهی به سر و وضع زن بیاندازید و بگویید برای فلان جلسه با فلان مسئول و فلان نهاد، ظاهر این زن مناسب است و به درد می خورد یا نه ، و در آخر هم تصمیم گرفته اید که ریسک نکنید و سری که درد نمی کند را دستمال نبندید. چند بار در لیست انتخابات شوراهای مختلف دانشگاه و انجمن اسلامی فکر کردید که اسم دختر هم اضافه کنیم یا نه؟ اگر عکس دختر را بزنیم بیشتر رای می آوریم یا نزنیم؟ اگر مسئول روزنامه ای بوده اید با خود فکر کرده اید که درست است که این خانم کارش خیلی خوب است ولی اگر دبیر بخش شود آیا مردهای دیگر می توانند زیر دستش کار کنند؟ چند بار در آگهی استخدام خوانده اید "فقط مرد" و ته دل خوشحال شده اید؟ چند بار با خیال راحت قسمت متاهل/ مجرد فرم ها را پر کرده اید و خانم کناری تان با دست و دل لرزان؟ چند بار با دعوت شدن به یک جلسه کاری راحت کیف و کت خود را برداشته اید در حالیکه همکار خانمتان در به در دنبال مقنعه و مانتوی سیاه می گردد؟ چند بار با زیرپیراهنی و شلوارک راهی کتابخانه دانشگاه شده اید برای درس خواندن در شب امتحان در حالی که هم کلاسی دخترتان حق بیرون آمدن از خوابگاه و استفاده از فضای ساکت و آرام کتابخانه "عمومی" دانشگاه را نداشته ؟ چند بار با دوستانتان شب و نصف شب از استخر و زمین فوتبال و زمین تنیس دانشگاه استفاده کردید و سرحال آمدید در حالی که دوست دخترتان در خوابگاه کناری بسته جدید قرص ضدافسردگی اش را شروع کرده؟ چند بار تقاضای مجوز کنسرت کرده اید و به شرط حضور نداشتن زن مجوز را گرفته اید؟ ... هزار مثال از این دست وجود دارد. حتمن می گویید ما نه از حجاب اجباری و محدودیت های رفت و آمد زنان سود می بریم نه خواهان آن هستیم ولی در بسیاری از موارد این موانع و محدودیت ها مستقیم و غیر مستقیم به سود شما و باعث پیشرفت شما می شود.

چیزی که فمینیست ها از مردان می خواهند همین است . فقط درک همین یک نکته که شما به صرف برابری طلب بودن بی حساب نمی شوید. هر چه زیر پای ما را گود کرده اند خاکش را زیر پای شما ریخته اند و هرچه از قد ما کم شده به طور مصنوعی به قد شما اضافه شده است. پس همچنان که ما سعی می کنیم جلوی عمیق تر شدن گودال را بگیریم و سعی می کنیم قدبلندی کنیم شما هم "فعالانه"تر عمل کنید و کمی سنگ جلوی پای بیل به دستها بیندازید و اندکی مقاومت از خودتان نشان دهید. راضی نباشید که موقعیت همکلاسی و همکار و هم دانشگاهی تان که شایستگی یکسانی با شما دارد را به شما بدهند. اگر بحث شروط ضمن عقد می شود که تنها متضمن حقوق بسیار ناچیزی برای زن است اگر خودتان پیشقدم نمی شوید برای این قدم کوچک، هزار اما و اگر نیاورید.

- این شاید مقدمه ای باشد برای بحثی که می خواهم درباره مردان مدافع حقوق بشر و حقوق زنان (یا همان مردان فمینیست) مطرح کنم که چون این پست طولانی شد به پست بعدی موکول می کنم.

پ.ن . چه جالب! همین الان دیدم یک نفر همین حرف من را خیلی بهتر و علمی تر زده و اتفاقن مثالش هم درباره سیاه پوست ها و سفیدپوست هاست

" در تئوری سیستم‌های پیچیده مفهومی وجود دارد به نام "اِمِرجِنس" که یک بار هم قبلا درباره‌اش نوشته بودم. کل ایده‌ی پشت امرجنس این است در یک سیستم پیچیده ممکن است مجموعه‌ای از قوانین ساده در اجزا سیستم باعث ایجاد رفتاری غیرقابل پیشبینی در کل بشوند و این رفتار غیر قابل پیش بینی در اجزا سیستم تعریف نشده است و نتیجه مستقیم ارتباط و اثر گذاری متقابل اجزای سیستم است. یک مثال ساده و کلاسیک اش مدل جداسازی نژادی توماس شلینگ است. در اویل دهه هفتاد شلینگ به حل این مساله علاقه مند بود که چرا در آمریکا به صورت متواتر محله هایی مختص به یک تژاد به وجود می‌آید در حالی که هیچ الزامی برای ایجاد چنین محله هایی وجود ندارد. او مدل ساده شده‌ای از مساله را در نظر گرفت که در آن گروهی از سیاه پوستان و سفید پوستان به صورت تصادفی در منطقه‌ای اسکان می‌یافتند و هر فرد بسته به این که همسایگان اش چه کسانی بودند تصمیم می‌گرفت در همان محلی که اسکان داده شده بماند یا به محل دیگری به صورت تصادفی نقل مکان کند. شلینگ نشان داد که اگر هر یک از افراد یک نژاد ترجیح اندکی (متلا 51 به 49) داشت که همسایه‌اش هم نژاد خودش باشد، در کل سیستم مساله خودش را به صورت جداسازی بسیار شدید دو نژاد نشان خواهد داد و منطقه هایی تماما سفید و تماما سیاه به وجود خواهد آمد. این جداسازی مثالی از یک پدیده‌ی امرجنت کل سیستم است. دقت کنید که این جداسازی سیاه از سفید در قواعد محلی رفتار اشخاص تعریف نشده بود. آن ها تنها ترجیح اندکی و نه لزوما شدیدی داشتند که همسایه‌شان هم نژاد خودشان یاشد اما همین ترجیح اندک آن جداسازی شدید و گسترده را درکل به وجود می‌آورد. حالا ان مثال داشته باشید. مثال‌های بسیار دیگری هست که ردیابی اثر قواعد محلی در کل از این هم دورتر از ذهن است و شما چیزی در کل می‌بینید که علت آن به هیچ وجه با نگاه کردن صرف به اجزا سیستم قابل ردیابی نیست.
حدس من و البته خیلی های دیگر این است که ماجرای حقوق زنان هم در ایران و ماجراهای مشابه دیگر از این جنس است*. ما ایرانیان اعم از زن و مرد در رفتار خود ترجیح‌هایی داریم و قواعد ساده‌ای را دنبال می‌کنیم که ممکن در نگاه اول بی ضرر به نظر بیایند یا اثر محدودی داشته باشند. من می‌خواهم به یاد ملت بیاورم که ممکن است اثر این رفتارهای ساده‌ی ما خیلی گسترده تر از چیزی که فکر می‌کنیم باشد. دیگر مساله‌ی ما مساله ساکنین و مجرمان نیست که عده‌ای مجرم باشند که انگشت کنند و متلک بیاندازند و ما تنها ساکت باشیم. شاید همین ساکت بودن ما و رفتارهای ساده و کوچک دیگری مثل اجازه خواندن سرود ندادن به دختر های هم کلاسی و یا حتی روشی که ما با دوست دختر یا پسر خودمان تا می‌کنیم در به وجود آمدن این پدیده قراگیر زیر پا گذاشتن حقوق زنان نقش داشته باشد. بله من هم قبول دارم شاید جرم آن کس که انگشت کرده سنگین‌تر باشد؛ اما اگر بخواهیم علت این رفتار و این وضع را پیدا کنیم و از آن مهم تر اگر بخواهیم این وضع را تغییر دهیم، مطمئنا مسوولیت مای ساکت کمتر از آن افراد «مجرم» نخواهد بود. یعنی واقعا نمی شود بیایی بگویی من از این که اجازه خواندن سرود ندادم ناراحتم اما من بخشی از این دلایل این وضع موجود نیستم. حتی من دوست دارم فکر کنم آن انگشت‌کننده هم بیشتر از آن که علت این وضع باشد، قربانی و معلول این وضع است. شاید اگر ما با تنگ‌نظری‌های خودمان جلوی مسیر طبیعی رابطه زن و مرد را نمی گرفتیم این مسیر این قدر خمیده و در هم تنیده نمی‌شد"ا
و مطلب خوب علی عبدی