Sunday, May 11, 2014

مادرم! ممنون از غرهایت!

مامان! ممنون از غرهایت!
ممنون که از خانه نشینی نالیدی و غر زدی٬ از نگهداری از مادرشوهرت که به تو تحمیل شد ٬ از حجاب ٬ آشپزی و کارهای هرروزه خانه٬ از نداشتن تنهایی و انتظار همیشه بودن در کنار خانواده٬مهمانی هایی که فقط خستگی کار خانه را بر دوشت می گذاشت٬از دست دراز کردن برای خرجی گرفتن٬ سنت های اجباری ٬ خانه تکانی٬ جهازبرون و حنابندون... اگر غر نزده بودی شاید من فکر می کردم همه اینها طبیعی است و زنها از انجامش راضی اند.
ممنون که با این که برای زنی در نسل تو خواسته های نامقبولی بود ولی همیشه می گفتی دوست داری درس بخوانی٬انگلیسی یاد بگیری٬ کار کنی٬ دوچرخه سواری و رانندگی کنی٬ دوست داری تنهایی سفر بروی٬ دوست داری برای خودت باغ و گلخانه درست کنی ... اگر این آرزوهایت را با صدای بلند نمی گفتی شاید من هم مثل بقیه فکر می کردم این فکرها و خواسته ها فقط به ذهن مردان می رسد و می تواند برسد.
ممنون که در روز مادر و روز زن ذوق زده نبودی و هدیه هایم خوشحالت نمی کرد تا کم کم بفهمم نام این روز برایت تداعی کننده دفن همه آرزوها و خواسته هایت است و دیگر نامش را پیشت نیاورم و در عوض سعی کنم انسان بودنت را و حقوق انسانی ات را به خودم و دیگران یاداوری کنم و همراهی ات کنم تا اندکی از آن را پس بگیری. ممنون که هرگز  به فداکاری های  اجباری ات افتخار نکردی تا من شک کنم در مفهوم به هم چسبیده مادر فداکار!