Sunday, March 21, 2010

سال نو بدون تو

بدترین سال تحویلی بود که تا حالا داشتم. با های های گریه و ناله و نفرین ؛ با بغض و اندوه مادری که بیست سال است داغدار است و خواهری که اولین سال نو را بدون برادرش آغاز کرد.

مامان نیما سیاهش را درآورد و پیراهن قهوه ای تن کرد، آن هم به اصرار دیگران.
سال گذشته وقتی برای جمع آوری وسایل بهزاد به خانه اش رفتیم هفت سینش هنوز پهن بود با تخم مرغ های رنگ شده .شش سال بود -پس از مرگ مادرش- که تنها زندگی می کرد ولی در همان تنهایی هم هفت سین خودش را می چید و سال را تحویل می کرد. برای همین هم سخت ترین قسمت جمع آوری وسایلش جمع کردن آن هفت سین بود و دیشب هم مامان نیما در گریه هایش مدام تکرار می کرد.خودم که اعتقادی ندارم ولی وقتی بهش می گفتم خدا انتقام خونش را می گیرد جواب داد انتقام که برای من بهزاد نمی شود.

Saturday, March 20, 2010

مهم فاتحه ای نبود که ما نخواندیم، مهم نگاه ما بود که آنها خواندند

فکر می کنید اصلن مهم بود که کسانی که پرسان پرسان دنبال قبر ندا می گشتند آن را پیدا نمی کردند؟ یا پیدا می کردند و جرات نمی کردند نزدیک بشوند؟ به نظر من اصلن مهم نبود؛
مهم نگاههای پر از نفرت و تحقیری بود که مردم به همه آن اوباش به خصوص آن سه لندهور عوضی می انداختند که تن لششان را انداخته بودند روی قبر،
مهم ترس و حقارتی بود که در چشمان آن سه تا بود که به هم چسبیده بودند از ترسشان؛ با اینکه صد تا اوباش مثل خودشان مواظبشان بودند و باز هم مثل ...می ترسیدند.
مهم این بود که قطعه ای که چندان هم جدید نیست از همه قطعه ها ی بهشت زهرا شلوغ تر بود و همه با چشمان جستجوگر روی سنگ قبرها را می خواندند، گیریم که به ندا و سهراب و بقیه شهدای آزادی نمی رسیدند ولی ماموران آن حوالی نگاه این مردم را می دیدند و می خواندند و بر خود می لرزیدند.

چند عکس از مزار شهدای راه آزادی، در پنج شنبه آخر سال

تصویر مزار یکی از شهدا

مزار اشکان سهرابی

مزار بهزاد مهاجر و شمع سبز و سبزه ای که بر مزارش گذاشتیم که سال نو را جشن بگیرد.

Monday, March 15, 2010

یک خواهش ، یک پرسش

تو فکرم چرا ما ایرونی ها دستبند ِ سبز دستمون میکنیم، میشینیم در این کافه و اون کافه و با یه عده فرهیخته کتاب میخونیم و وب سایت میزنیم و خیال میکنیم فعال ِ اجتماعی شدیم، دهنمون هر روز با فحش به ... فلان و فلان آلوده میشه، ... هیچ وقت باسن ِ مبارک رو تکون ندادیم و از این کارها که این رفیق ِ چینی میکنه، نکردیم. چرا این همه ایرونی ِ پولدار ِ سرمایه دار در آمریکا و کانادا و اروپا ول میچرخه، اهن و تولوپشون میشه، اما همچین گروه های داوطلبی رو کسی اسپانسر نکرده تا حالا.بعد انگشت به دهن موندیم اینها کی هستند که در خیابان باتوم میزنند و در کهریزک شلوارشون رو میکشند پایین. اینها همون بچه هایی هستند که یه روزی ما باید دستمون رو دراز میکردیم، از منجلاب و از حوزه ی مقاومت بسیج و اخ و تف و نکبت بیرون میکشیدم، دستشون دوربین میدادیم جای باتوم، زبان یادشون میدادیم، کتاب بهشان میدادیم، یادشان میدادیم از تکنولوژی استفاده کنند...


کاملن با این حرف موافقم
(البته با قسمت سایتش موافق نیستم، سایت ها هم می توانند باعث توانمندسازی شوند). می بینم که بعضی ها با چه هیجانی می روند تجمع و دائم مطلب و خبر ای میل و شر می کنند ولی اگر ازشان بخواهی در یک فعالیت عملی و بلندمدت کمک کنند وقت ندارند.

در همین راستای "کتاب به جای باتوم" یک خواهش از دوستان:
1- روستایی در نزدیکی همدان است به نام تاج آباد (رسول آباد) . مردم خوش شانس این روستا، دهیاری دارند خوش فکر و فعال که به ویژه به آموزش مردم روستا اهمیت می دهد.این هم وبلاگش. قبل از تاسیس مدرسه راهنمایی و دبیرستان در این روستا، تعداد زیادی از دختران مجبور به ترک تحصیل شده بودند ولی از سال گذشته به کمک این دهیار فعال، این دختران توانسته اند از راه دور ادامه تحصیل بدهند؛ به این صورت که برایشان تعدادی کتاب تهیه شده که دست به دست می چرخد -چون خودشان توان مالی خرید کتاب ندارند و به تعداد همه شان نیز کتاب نیست- آنها آخر هفته به همدان می روند و در کلاس شرکت می کنند(بعضی هاشان حتا همین کار را هم نمی توانند بکنند یا خانواده شان اجازه نمی دهد) و در پایان سال امتحان می دهند.
از طرفی، تعدادی از زنان فعال همدان (از جمله خانم مهاجر، مامان نیما) سال گذشته تعدادی کتاب برای آنها برده اند که همان پایه و بنای یک کتابخانه کوچک شده است به نام کتابخانه زانیار (به معنای دانا) با دو سه قفسه کتاب و سه چهار صندلی در یک انباری کوچک که حالا کتابخانه روستاست. مردم این روستا و به خصوص کودکان و به خصوصتر! دختران آن تفریح و سرگرمی دیگری جز این کتابخانه ندارند و امکانات آموزشی دیگری نیز جز کتابهای درسی و کمک درسی این کتابخانه کوچک ندارند.

از شما خواهش می کنم اگر کتاب درسی، داستان، آموزشی و ... دارید برای کتابخانه (هرچقدر هم کم)، با من تماس بگیرید تا از شما دریافت کنم و برای آنها ببرم. همچنین اگر در خانواده خود دانش آموز (دبستان، راهنمایی و دبیرستان) دارید که کتاب ها و کتاب های کمک آموزشی ترجیحن تمیز دارند برای دختران روستا، اطلاع بدهید.

2- من مقدار زیادی دارو در خانه دارم (دکترهای ما دستشان به کم نمی رود و من هم دستم به دور ریختن نمی رود). جایی هست که این دارو ها که از وقت مصرفشان نگذشته ولی از بعضی شان کمی استفاده شده است ، به درشان بخورد و به کاری بیاید؟

در ضمن جدی جدی بلاگر را فیلتر کرده اند! الان دو هفته است.ولی با سپنتا امتحان کردم الان فیلتر نبود

پ.ن. همین چند روز پیش (بیست و ششم بهمن) دومین سالگرد تاسیس کتبخانه زانیار بوده. در اینجا داستان جالب این کتابخانه را بخوانید. ظاهرن آقای قباد یاری (دهیار) اولین کتابها را از وزارت ارشاد می گیرد که همه مذهبی و سنگین بودند و اینطور که در وبلاگش نوشته استقبالی هم از آنها نشده ولی کتابهایی که فعالان زن همدان برده اند خیلی طرفدار داشته. چقدر این آدم پشتکار دارد. به هزار نفر ای میل زده برای درخواست کتاب. فعلن مهم ترین مشکل اجاره بها و محل کتابخانه است و باید دائم اسباب کشی کنند.
- کتاب کنکور هم فکر کنم لازم داشته باشند.

به ای میل زیر بفرستید:
nasrinafzali@gmail.com

Saturday, March 13, 2010

نظمیه


قمر نخستین کنسرت خود را در سال ۱۳۰۳ برگزار کرد.

روز بعد نظمیه از او تعهد گرفت که بی حجاب کنسرت ندهد.

قمر عواید کنسرت را به امور خیریه اختصاص داد

قمر در سفر خراسان در مشهد کنسرت داد و عواید آن را صرف آرامگاه فردوسی نمود.

در همدان در سال ۱۳۱۰ کنسرت داد و ترانه‌هایی از عارف خواند. وقتی نیرالدوله والی خراسان چند گلدان نقره به او هدیه کرد آن را به عارف پیشکش نمود.

در سال ۱۳۰۸ به نفع شیر و خورشید سرخ کنسرت داد و عواید آن به بچه‌های یتیم اختصاص داده شد.


...

نظمیه از او تعهد گرفت که بی حجاب کنسرت ندهد



از یاد بود قمر الملوک وزیری

ویژگی های فرهنگی یا ویژگی های پایین تنه ای بعضی ها؟

درست است که الان در حد مرگ عصبانی ام ولی اینهایی که می گویم فحش نیست و توصیف است. این آقای خسروی ، مجری برنامه صبحگاهی "روز از نو" واقعن انسان چیپ، مستهجن و حقیری است. چه از نظر پاچه خواری حکومتی اش، چه بی سوادی اش و چه طبع سبک و مبتذلش.
امروز استاندار گیلان را آورده بودند. می گفت ما طرحی داریم به اسم "مهمان کاشانه" (یا یک همچین چیزی) که روستایی ها مسافران را در خانه خود می پذیرند که هم برای مسافران ارزان تر در می آید و هم زیباتر از هتل است. خسروی برگشت گفت:" پس ویژگی های "فرهنگی" ما چه می شود؟ من اگر به هتل بروم از من شناسنامه می خواهند ولی اگر بروم به این خانه ها می توانم دست هرکس را بگیرم و ببرم".
ببینید
یک آدم تا چه حد می تواند کم شعور و سخیف باشد. بعد بلافاصله رو به دوربین گفت :" البته من همچین غلطی نمی کنم".
اتفاقن برعکس! من فکر می کنم همچین غلطی* می کند یا خیلی دلش می خواهد بکند که اولین چیزی که به ذهنش رسید این بود.
من که از شنیدن این خبر خیلی خوشحال شدم چون همیشه دوست داشتم در مسافرت شمال در خانه روستایی اقامت داشته باشم و داشتم فکر می کردم احتمالن غذای محلی هم ارائه می دهند.
طرف اصلن کپ کرد! مانده بود چه بگوید! هروقت پای تلویزیون می نشینم یاد این جمله کیوسک می افتم که "حتمن باید جلف و بی مزه باشی که بری توی تلویزیون". چه بدبختیم از این نظر

پ.ن. حالا یکی نیست به این انسان بگوید اگر این "ویژگی فرهنگی" است پس چرا تا چماق روی سر آدم ها نباشد کسی عین خیالش نیست؟

* البته غلط از نظر این آقا با این طرز تفکر که هر زن و مردی به محض ورود به یک محیط سربسته تنها کاری که می توانند بکنند خوابیدن با هم است و اصلن امکان ندارد دو تا دوست غیرهمجنس بتوانند فقط به قصد تفریح و سفر با هم باشند

Monday, March 8, 2010

هدیه جمهوری اسلامی به مناسبت روز جهانی زن

برادر یکی از دوستانم در دانشگاه خواجه نصیر می گوید :"چند ساعت پیش یه سری کتابچه ها توی دانشگاه پخش می کردند در مورد فمینیسم‬ ‫اسم کتابش اینه‬: ‫شعار برابری در تابوت صورتی‬ . یک جمله از آلن آر کلاین هم نوشته‬: ‫فمنیسم مرده یا در حال مرگ نیز سعی می کند مجددا خود را به شکل یک بسته صورتی رنگ در آورد و دل نسل جدید دختران را ببرد.‬ ‫این کتاب، کار کانون تحقیقات کاربردی خیبر است.‬داخلش ظاهرا خیلی به فمنیسم تاخته‬"

سیمین بهبهانی را هم ممنوع الخروج کردند. داشت می رفت فرانسه به مناسبت روز زن سخنرانی کند.

هشت مارس و دو هدیه از طرف فعالان حقوق زنان به زنان ایران

دیشب یادم رفته بود لپ تاپم را ببندم و صفحه جی میلم با استتوس تبریک هشت مارس، روز جهانی زن، و معرفی هدیه این روز باز مانده بود. اول صبح که آمدم پای کامپیوتر دیدم شونصد تا صفحه چت باز است و تبریک و بوس و تشکر . خب معلوم است که بی نهایت خوشحال شدم چون بعد از مدتها یک صبح خوب و شاد را شروع کردم با اخبار خوب. پست ها یکی یکی منتشر شدند و همه تبریک و روز زن و هشت مارس و ... چند تا از پست ها را در پایین می آورم. مسلمن نمی شود به همه شان یا حتا به بهترین هایشان لینک داد چون خیلی زیادند. حس خیلی خوبی است. این همه آدم در دور تا دور دنیا امروز به یک دلیل مشترک خوشحالند یا لااقل دل خوشند.

اما من امروز دلیل دیگری هم برای خوشحال بودن دارم. امروز سایت "هم سری" رسمن افتتاح شد به عنوان هدیه من و تعدادی از دوستان به زنان ایران. سایتی که با کمک دوستان عزیزم چند وقت بود رویش کار می کردیم و برایش آرزوها داریم.
"هم سری" قرار است آرزوی دیرینه من و دوستانم را برآورده کند و جایی باشد که زنان و مردان برابری خواه بتوانند اطلاعاتی درباره "شروط ضمن عقد" به دست بیاورند. سوالاتشان را بپرسند، مشاوره بگیرند (با ای میل یا تلفنی) و از تجربه های دیگران در این زمینه استفاده کنند و دیگران را با تجربه خودشان آشنا کنند.
به نظر من فعلن آسان ترین و در دسترس ترین گزینه و موقعیت برای ایجاد برابری نسبی (که تا برابری واقعی فاصله خیلی زیادی دارد) ثبت شروط ضمن عقد است.
دوستان شاید یادشان باشد که چند وقت قبل هم نوشتم کسانی که در این زمینه تجربه دارند برایم ای میل بزنند. حالا دارم یکی یکی با آنها صحبت می کنم تا تجربه شان را بگویند. البته اگر خودشان / خودتان بنویسید که خیلی بهتر است. کار ما هم کمتر می شود.
سایت قسمت های مختلف دارد. در بخش راهنما شما می توانید با نحوه و چگونگی ثبت شروط آشنا شوید، در بخش مشاوره می توانید هر سوالی داشتید بپرسید و جواب بگیرید. اخبار و مقالات هم سعی می کند تمام اخبار مربوط به خانواده را پوشش دهد.تجربه ها هم که مخصوص تجربه های مثبت و منفی زنان و مردان درباره شروط ضمن عقد است.

درباره سایت بعدن مفصل تر می نویسم .فعلن هشت مارسی باشیم.
یک سایت بسیار خوب دیگر هم راه افتاده که من تا الان نقش کوچکی در آن داشته ام ولی امیدوارم بتوانم کمک بیشتری به دوستان خوبم در این سایت بکنم. سایت "تا قانون خانواده برابر" برای لایحه خانواده که در حال بررسی است ، به ویژه موارد چند همسری و مهریه، راه افتاده ولی چشم انداز آن ، همانطور که از نامش پیداست، تا زمانی است که قانون خانواده کاملن انسانی و برابری داشته باشیم. به این دوستان خسته نباشید می گویم و به زنان ایران تبریک می گویم که صاحب چنین سایت هایی شده اند! امیدوارم بهره کافی از آن ها ببرند.

- سها می گفت انتظار داشتم لوگوی گوگل امروز تغییر کند به مناسبت هشت مارس. بعد پیشنهاد داد که به گوگل ای میل بزنیم و اعتراض کنیم و رفت این ای میل را پیدا کرد برای اعتراض و پیشنهاد.
proposals@google.com
البته متوجه شد سال گذشته این کار را کرده بوده.این هم لینکش

این هم یک کارتون جالب درباره تفکیک جنسیتی دانشگا ها
روزی چنین تلخ ری را
هشت مارس تاریخی - آذر
زن=مرد ساقی لقایی
یادتان هست؟ شادی صدر
بیش باد شادی صدر
بروشور اعتراض به لایحه حمایت از خانواده، در آستانه 8 مارس

این هم جالب است. نمی دانستم در غرب هم دارند روز زن را با روز مادر قاطی می کنند.از موثق بودن این خبر مطمئن نیستم ولی محض هشدار می گذارم.
سازمان دیده‌بان حقوق بشر به مناسبت هشتم مارس (روز جهانی زن) در بیانیه‌ای از جمهوری اسلامی خواست که «تجاوز» به حقوق زنان را پایان دهد
.

Saturday, March 6, 2010

خرید وقت با فروش طلا

این که آدم بعد از بیست سی سال طلاهایش را بفروشد و به جایش ماشین ظرف شویی بخرد ؛ با این استدلال که طلاها چیزهای بی فایده و بیخودی هستند؛ یعنی که دارد حسابی فمینیست می شود و بندهای کلیشه های جنسیتی را پاره می کند و خودش را از قید ملزومات نظام مردسالاری خلاص می کند.

آفرین مامان! فقط جون من رانندگی را هم جدی بگیر.تو می تونی!ا

Tuesday, March 2, 2010

چرا تجاوز جنسی ابزاری سیاسی است؟

می دانید داستان تجاوز جنسی و شکنجه روحی- روانی از طریق تجاوز جنسی از کجا شروع می شود؟
از اینجا:
"من امروز به این نتیجه رسیدم که برادر حسین، نیازهای ویژه‌ای دارد و شدیدا باید ماتحت تاثیر قرار بگیرد. هی ولش می‌کنی، می‌گوید لطفا بفرمایید... آقا! ما نمی‌خواهیم ترتیب شما را بدهیم عزیزجان، همان برادرحسن با همان هیکلش برایتان کفایت می‌کند."

دقیقن از همین جا که این آقای مثلن روشنفکر فکر می کند خیلی بانمک و طنزپرداز است و با حواله دادن چیزاسب تروا به ماتحت طرف مقابلش به مبارزه سیاسی با او پرداخته و حال او را گرفته است.
از همین جا که در حالگیری ها ماتحت همدیگر را وسط می کشند و چیزهای مختلف را به آن حواله می دهند و توصیف های چندش آور از این حرکت می کنند.
این حرکت، این گفتار، این طرز فکر ؛ اینطور القا و وانمود می کند که بی حرمت کننده ترین، بی آبروکننده ترین و غیرقابل تحمل ترین کار با یک آدم آن است که به او تجاوز جنسی شود؛ و نتیجه اش هم این می شود که تجاوز جنسی یا حتا تهدید به آن، هم راه خوبی برای رسیدن به هدف
است (تسلیم، اعتراف، همکاری و ...) و هم فرد تجاوز شده در هردو حال قربانی است، چه موضوع را فاش کند و چه نکند.

پس جناب روشنفکر و مبارز! لطفن برای دهن به دهن شدن با جناب کیهان یک راه کمی پیچیده تر و خلاقانه تر پیدا کن اگر نمی خواهی در تجاوز آنان به اینان شریک باشی. همان کاریکاتورت را بدون نقطه اضافه بکشی بسیار هم عالی است

Monday, March 1, 2010

نان آوران

چه تلخ و ناراحت کننده! یک زن روزنامه نگار، که فکر نکنم در نان آوری خانه سهمی کمتر از شوهرش داشته باشد نوشته :
"...حس عجیبی داشتم امروز بعد از توقیف اعتماد وقتی داشتم می امدم خانه شبیه مردهایی بودم که دارند دست خالی بر می گردن خونه و زن و بچه اشون منتظرشونند..."ا

پ.ن. این پست فقط جنسیتی نبود، بحث کم درامدی روزنامه نگاران هم هست که وقتی زن و شوهر در یک خانواده هر دو روزنامه نگار باشند توقیف نشریه و بیکاری هردو دردناک تر است.

دشمن

در این لحظه (ساعت 9 صبح روز دوشنبه):
چهار خبر/گزارش، پشت سر هم در بخش " محبوب ترین " ها در سایت سازمان ملی جوانان، اینها هستند:

اختصاص اعتبار سازمان ملی جوانان توطئه های دشمن را خنثی می کند

مقابله با جنگ نرم دشمن تحسین برانگیز است

اختصاص اعتبار سازمان ملی جوانان راهی برای مبارزه با استکبار جهانی است

ضرورت آگاهی جوانان از جنگ نرم دشمن