آق بهمن نوشته:
چند نفر از دوستانم این نقل قول را از سیدحسن مدرس به اشتراک گذاشته بودند:«از اول عمرم تا بحال برایم بسیار مهالک در بر و بحر اتفاق افتاده و هیچکدام به بدنم لرزه درنیامده بود*، آخر ما هر چه تامل میکنیم میبینیم خداوند قابلیت در زنها قرار نداده است که لیاقت انتخاب کردن را داشته باشند، اینها از آن زمرهاند که عقولشان استعداد ندارد و در حقیقت تحت قیومیت قرار دارند، چطور ممکن است به اینها حق انتخاب کردن داده شود.* در ارتباط با پیشنهاد چند تن از نمایندگان مترقی مجلس دایر بر منظور کردن حق رای برای زنان در قانون اساسی مشروطیت / جلسه یازدهم شعبان سال قمری ۱۳۲۹»
و بعد ادامه داده:
من طبعاً با این حرف مدرس موافق نیستم. اما فکر کردم اینجا حق این آدم بدجور دارد ضایع میشود.
مدرس این حرف را در سال ۱۳۲۹ قمری گفته که یعنی ۱۲۸۹ هجری شمسی و ۱۹۱۰ میلادی.
در آن زمان زنان در هیچ کشوری در دنیا جز نیوزیلند، استرالیا و فنلاند، حق رأی نداشتهاند. زنان در بریتانیا ۸ سال و در آمریکا ۱۰ سال بعد از آن حق رأی گرفتهاند (سال حق رأی گرفتن زنان در کشورهای مختلف). یعنی در آن زمان احتمالاً اکثریت قابل توجهی از مردان در سراسر دنیا شبیه مدرس فکر میکردهاند.
برای من جالب است که آق بهمن، و احتمالن خیلی های دیگر، باور دارند که مدرس و افرادی مثل او واقعن فکر می کردند زنان ناقص العقل و فاقد قدرت تشخیص لازم برای رای دادن هستند؛ و این را دلیل یا توجیهی برای تبرئه آنها از نظرات و اعمال ضد زنشان می دانند؛ در حالی که شواهد زیادی وجود دارد که نشان می دهد این مخالفت با حقوق برابر زنان ریشه در "زن بیزاری" یا میل به تملک تمام و کمال عرصه قدرت و سیاست دارد.
کشمکشهای سیاسی، همواره در اظهار نظرهای سیاستمداران مرد تاثیر به سزایی گذاشته است و آنها را وادار به موضع گیری هایی کرده است که چندی بعد و در شرایط سیاسی دیگر نظر خود را عوض کرده اند. نمونه بارز آن حرام دانستن حق انتخاب زنان از سوی آقای خمینی در زمان شاه است که پس از انقلاب به سرعت نظر خود را تغییر داد و صراحتن نظرات پیشین خود- در این مورد و موارد دیگر- را برای رعایت مصالح سیاسی و مبارزاتی و تقیه خواند.
مخالفان حق رای زنان، در ایران و کشورهای دیگر، دو دسته بودند یا لااقل دو نوع استدلال می آوردند. یک عده مثل مدرس کلن عقل و شعور زنان را زیر سوال می بردند و عده ای دیگر عقب ماندگی تاریخی و عدم بهره مندی زنان از آموزش و آگاهی کافی را، به طور موقت و تا رفع این نقیصه، مانع اعاده این حق به آنان می دانستند و می گفتند در این شرایط ممکن است این حق به ضرر کشور باشد.
در گروه دوم می توان منطق و صداقتی یافت ولی در استدلال گروه اول صداقتی دیده نمی شود.
اگر یک سفیدپوست در قلب اروپا، سیاهپوستان را وحشی، ابتدایی، کم هوش و مناسب کارهای بدنی بداند جای تعجب ندارد، در صورتی که اطلاعات خود را از اخبار جانبدارانه و فیلم های نژادپرستانه گرفته باشد.زیرا او هیچ گاه از نزدیک یک سیاهپوست را ندیده که بفهمد او گاهی می تواند مساله ریاضی یا فیزیک را حل کند که او نمی تواند. ولی مگر در زمان جناب مدرس، سناتور و وزیر و وکیل و معلم و عالم زن در دنیا و ایران وجود نداشته یا مگر ایشان در اطراف خود خواهر، مادر و همسری نداشته اند که ببینند عقل و هوش و توانایی آنها دست کمی از مردان ندارد و گاه حتا با وجود محدودیتهای بسیار بیشتر، از مردان سرتر بوده اند؟
اگر به بعضی از گفته های مردان سرشناسی که نشانه های "زن بیزاری" یا نگاه تحقیرآمیز به زن داشته اند توجه کنیم اتفاقن می بینیم در اغلب موارد به "حیله گری" و اغواگری زنان اشاره کرده اند. و البته خوب که جستجو می کنیم می بینیم منظورشان از حیله گری و "اغواگری" زنان ، به کار بردن شیوه های روانشناسانه برای پیش بردن هدف خود و به کرسی نشاندن نظر خود بوده است.مسلمن کسی که عقل و شعور کافی ندارد نمی تواند کسی را عقل و شعورش بیشتر از اوست گول بزند و اغوا کند، به این ترتیب این آقایان به عقل و درایت زنان اذعان دارند ولی برایش گران است که بپذیرند، زیرا در آن صورت دیگر بهانه ای باقی نمی ماند که آنان را از حقوقشان محروم و در خانه محبوس کنند و از وارد شدن در سیاست و جامعه بازدارند.
تاریخ نشان داده، و شاید جزو خصایص بشر است، که قدرتمندان تا جایی که بتوانند سعی در قبضه و حفظ هرچه بیشتر قدرت دارند و توجیه های مختلفی هم برای آن می آورند: این کافر است، آن یکی ناقص العقل است، دیگری نژادش پست است و آن دیگری منحرف است.
آیا اکنون که پس از سالیان سال مبارزات سیاهان با نژادپرستان سفیدپوست به نتیجه رسیده و یک سیاهپوست هم رئیس جمهور امریکا شده کسی می تواند به راحتی ادعا کند که سیاه پوستان نژادِ پست هستند و از هوش کافی و برابر با سفیدپوستان برخوردار نیستند؟ ولی می بینیم که همچنان افراد بسیاری ضد آنها هستند و رفتار خود را ادامه می دهند. هرچند که قانون دست آنها را تا حد زیادی بسته است ولی هنوز هر از گاهی می شنویم که سیاستهای اوباما را به سیاهپوست بودنش نسبت می دهند تا او را تضعیف کنند.
آیا اکنون که همجنس گرایان در رده های بالای سیاسی جهان صاحب منصب هستند می توان آنان را منحرف و بیمار نشان داد؟ ولی می بینیم همچنان از این گونه حرفها برای تخریب و تضعیف قدرت آنها استفاده می شود(الان مساله ام همجنس گرایی نیست بلکه استدلال و توجیهی است که برای محروم کردن یک گروه اقلیت در جامعه استفاده شده است).
بنابراین توجیه بهمن که آن موقع "تفکر" اغلب مردان اینگونه بوده است صحیح نیست. همین حالا هم نه فقط مردان بلکه هر گروهی اگر دستش برسد و توانایی داشته باشد تمایل دارد دست دیگران را از قدرت سیاسی کوتاه کند.اگر ناقص العقل بودن توجیه کافی نبود و جواب نداد به جایش می گویند شان زنان بالاتر از این حرفهاست یا زنان لطیف و حساس هستند و ... بالاخره راهی پیدا می شود که تا جایی که امکان داشته باشد عرصه را نبازند ولی می بینیم زنها روز به روز سهم بیشتری از زمین اشغال شده خود را پس می گیرند و این نه به خاطر تغییر "تفکر" آن آقایان است، که همانطور که گفتم اصلن چنین تفکری وجود خارجی ندارد، بلکه به خاطر افزایش آگاهی آنها و مبارزات زنانی است که با اینگونه تحقیرها و خط و نشان کشیدن ها کنار نکشیدند.
پ.ن. بهمن توضیحی بر پستش درباره مدرس داده که به نظرم لااقل جواب حرف من نیست. تاکید بیش از اندازه او بر اینکه این حرف مدرس مربوط به 99 سال پیش است توجیه خوبی نیست زیرا در همان نود و نه سال پیش هم چنین تفکری درباره زنان چندان رایج و مورد قبول نبوده است
زمینه تاریخی در این موضوع خاص اینقدر تغییر کرده که واقعا نمیتوانم حدسی در مورد موضع احتمالی مدرس اگر زنده بود داشته باشم. آیتالله خمینی تا دهه ۴۰ شمسی مخالفت سفت و سخت حق رای زنان بود و در سال ۵۷ حتی حرف ندادن این حق به زنان را هم نزد.
حرف مدرس در همان صد سال پیش متحجر و عقب مانده تر از بسیاری دیگر و حتا روحانیان بوده است.
به وبلاگت لینک دادم.
ReplyDelete