Monday, March 15, 2010

یک خواهش ، یک پرسش

تو فکرم چرا ما ایرونی ها دستبند ِ سبز دستمون میکنیم، میشینیم در این کافه و اون کافه و با یه عده فرهیخته کتاب میخونیم و وب سایت میزنیم و خیال میکنیم فعال ِ اجتماعی شدیم، دهنمون هر روز با فحش به ... فلان و فلان آلوده میشه، ... هیچ وقت باسن ِ مبارک رو تکون ندادیم و از این کارها که این رفیق ِ چینی میکنه، نکردیم. چرا این همه ایرونی ِ پولدار ِ سرمایه دار در آمریکا و کانادا و اروپا ول میچرخه، اهن و تولوپشون میشه، اما همچین گروه های داوطلبی رو کسی اسپانسر نکرده تا حالا.بعد انگشت به دهن موندیم اینها کی هستند که در خیابان باتوم میزنند و در کهریزک شلوارشون رو میکشند پایین. اینها همون بچه هایی هستند که یه روزی ما باید دستمون رو دراز میکردیم، از منجلاب و از حوزه ی مقاومت بسیج و اخ و تف و نکبت بیرون میکشیدم، دستشون دوربین میدادیم جای باتوم، زبان یادشون میدادیم، کتاب بهشان میدادیم، یادشان میدادیم از تکنولوژی استفاده کنند...


کاملن با این حرف موافقم
(البته با قسمت سایتش موافق نیستم، سایت ها هم می توانند باعث توانمندسازی شوند). می بینم که بعضی ها با چه هیجانی می روند تجمع و دائم مطلب و خبر ای میل و شر می کنند ولی اگر ازشان بخواهی در یک فعالیت عملی و بلندمدت کمک کنند وقت ندارند.

در همین راستای "کتاب به جای باتوم" یک خواهش از دوستان:
1- روستایی در نزدیکی همدان است به نام تاج آباد (رسول آباد) . مردم خوش شانس این روستا، دهیاری دارند خوش فکر و فعال که به ویژه به آموزش مردم روستا اهمیت می دهد.این هم وبلاگش. قبل از تاسیس مدرسه راهنمایی و دبیرستان در این روستا، تعداد زیادی از دختران مجبور به ترک تحصیل شده بودند ولی از سال گذشته به کمک این دهیار فعال، این دختران توانسته اند از راه دور ادامه تحصیل بدهند؛ به این صورت که برایشان تعدادی کتاب تهیه شده که دست به دست می چرخد -چون خودشان توان مالی خرید کتاب ندارند و به تعداد همه شان نیز کتاب نیست- آنها آخر هفته به همدان می روند و در کلاس شرکت می کنند(بعضی هاشان حتا همین کار را هم نمی توانند بکنند یا خانواده شان اجازه نمی دهد) و در پایان سال امتحان می دهند.
از طرفی، تعدادی از زنان فعال همدان (از جمله خانم مهاجر، مامان نیما) سال گذشته تعدادی کتاب برای آنها برده اند که همان پایه و بنای یک کتابخانه کوچک شده است به نام کتابخانه زانیار (به معنای دانا) با دو سه قفسه کتاب و سه چهار صندلی در یک انباری کوچک که حالا کتابخانه روستاست. مردم این روستا و به خصوص کودکان و به خصوصتر! دختران آن تفریح و سرگرمی دیگری جز این کتابخانه ندارند و امکانات آموزشی دیگری نیز جز کتابهای درسی و کمک درسی این کتابخانه کوچک ندارند.

از شما خواهش می کنم اگر کتاب درسی، داستان، آموزشی و ... دارید برای کتابخانه (هرچقدر هم کم)، با من تماس بگیرید تا از شما دریافت کنم و برای آنها ببرم. همچنین اگر در خانواده خود دانش آموز (دبستان، راهنمایی و دبیرستان) دارید که کتاب ها و کتاب های کمک آموزشی ترجیحن تمیز دارند برای دختران روستا، اطلاع بدهید.

2- من مقدار زیادی دارو در خانه دارم (دکترهای ما دستشان به کم نمی رود و من هم دستم به دور ریختن نمی رود). جایی هست که این دارو ها که از وقت مصرفشان نگذشته ولی از بعضی شان کمی استفاده شده است ، به درشان بخورد و به کاری بیاید؟

در ضمن جدی جدی بلاگر را فیلتر کرده اند! الان دو هفته است.ولی با سپنتا امتحان کردم الان فیلتر نبود

پ.ن. همین چند روز پیش (بیست و ششم بهمن) دومین سالگرد تاسیس کتبخانه زانیار بوده. در اینجا داستان جالب این کتابخانه را بخوانید. ظاهرن آقای قباد یاری (دهیار) اولین کتابها را از وزارت ارشاد می گیرد که همه مذهبی و سنگین بودند و اینطور که در وبلاگش نوشته استقبالی هم از آنها نشده ولی کتابهایی که فعالان زن همدان برده اند خیلی طرفدار داشته. چقدر این آدم پشتکار دارد. به هزار نفر ای میل زده برای درخواست کتاب. فعلن مهم ترین مشکل اجاره بها و محل کتابخانه است و باید دائم اسباب کشی کنند.
- کتاب کنکور هم فکر کنم لازم داشته باشند.

به ای میل زیر بفرستید:
nasrinafzali@gmail.com

5 comments:

  1. خیلی پیشنهاد خوبیه، خصوصن دم عیدی احتمالن خیلی‌هامون یه دستی به کتاب‌هامون می‌کشیم..
    البته کتاب درسی فکر نمی‌کنم یافت کنم ولی غیر درسی می‌تونم بفرستم
    فقط ای میل آدرسی اینجا ندیدم. تا اخر هفته همینجا بهت خبر می‌دم

    ReplyDelete
  2. با درود
    آرزومند سالی پر بار و نیکو برای شما و خانواده هستم
    نوروزتان سبز باد

    ReplyDelete
  3. داروها رو می تونین بدین هلال احمر. قطعا خودتون این رو می دونین و من نباید بگم، اما دارو رو نباید دست هرکسی بدیم. حتی اگر آموکسی سیلین باشه. هلال احمر، بیمارستانهای دولتی و خیریه واینجور جاها، گزینه های مناسب بازیافت دارو هستند

    ReplyDelete
  4. سلام
    امیدوارم همواره موفق باشید
    از مطلب‌اتان ممنون
    اما نکاتی را لازم بود برای دقت بیشتر مطلب یادآوری کنم پس لطفا اصلاح بفرمایید.
    آخر هفته‌ها افرادی که دارند ادامه تحصیل می‌دهند در مدرسه‌ی متروکه‌ی روستا در کلاس شرکت ‌می‌کنند و دو نفر از دانش‌آموزان موفق مقطع دبیرستان کلاس رفع اشکال زبان انگلیسی و ریاضی را اداره می‌کنند و در ادامه قرار است باقی دروس را نیز برگزار کنیم.
    دبیرستان و راهنمایی دخترانه چندسالی است که تاسیس شده اما خانم‌های قشر هدف ما بیش از 7 سال است که از تحصیل دور بوده‌اند ، برای استفاده‌ی صحیح از انرژی این قشر که جمعیت‌اشان بیش از 300 نفر است هیچ راه دیگری به جز درس خواندن به ذهن‌امان نرسید.
    پاییز سال 86 بود که خانم مهرنوش نجفی و همراهانشان با عشق‌ آمدند و اولین سری کتابها را به کتابخانه روستا اهدا کردند و این سرآغازی بود برای حرکتی که امروز شما را هم به نوشتن پیرامون آن تشویق کرده است.
    سرافراز باشید
    قبادیاری

    ReplyDelete
  5. سلام
    به عنوان کسی که شخصا با اين مساله مواجه بودم برای راه اندازی سايت همسری از شما تشکر می کنم.

    ReplyDelete