Friday, November 25, 2011

خشونت های زندگی ام

امروز روز جهانی مبارزه با خشونت علیه زنان است. به خشونت هایی که به خاطر جنسیتم با آن مواجه شده ام فکر می کنم:

خشونت جنسی:  
- از طرف پزشک: در 8 سالگی. دکتر محمد نیک بین- پزشک عمومی در مشهد (یکی دیگر از دخترهای هم سنم هم همین تجربه را داشت با همین فرد ولی چیزی به کسی نگفت. من وقتی با گریه به مادرم گفتم گفت اشتباه می کنی و او حتمن حواسش نبوده و البته چند سال پیش به روی خودش آورد، مورد دیگر در 20سالگی،
- مردان کوچه و خیابان: از وقتی یادم می آید تا الان. از متلک و انگولک و تعقیب تا نشان دادن آلت جنسی. تنها نوع خشونت جنسی است که صراحتن و قاطعانه به آن اعتراض کرده ام (البته در بعضی از موارد) و در دو سه مورد هم شکایت رسمی  کردم؛ شاید چون آدم های معمولی بودند و در جایگاه قدرت نبودند؛ یا شاید چون آشنا نبودند و بعدن چشمم در چشمشان نمی افتاد،
-اقای معاون فرهنگی وزارت ارشاد دولت خاتمی: سال 82 وقتی برای گرفتن مجوز یک سازمان غیر دولتی رفته بودم به اتاقش،
- یک دوست/ همکار مطبوعاتی در آسانسور: که بعدن ازم عذرخواهی کرد. تنها موردی که ازم عذرخواهی شده تا الان (البته پسری که ازش به خاطر متلک شکایت کردم هم زیر کتک پلیس ازم عذرخواهی کرد)،
- یک نصفه سواستفاده جنسی از طرف یک فامیل،
- سوپری محله در 8-9 سالگی،
-یک استاد/ همکار مسن وقتی در ماشین در حال برگشتن از محل کار بودیم و خودش را چسبانده بود به من و من از سنش خجالت می کشیدم چیزی بهش بگویم، 
- جوک جنسی از طرف یک همکار،
- پیشنهاد رابطه جنسی از طرف سردفتری که برای ثبت شروط ضمن عقد رفته بودم (تلویحن در قبال ثبت این شرط. چون فکر کرد من قصد دارم به محض ثبت حق طلاق، طلاق بگیرم و طوری وانمود کرد که درخواستم غیرقانونی و ناممکن است و به شرط تن دادن به رابطه جنسی با او می توانم امیدوار به ثبت این شرط باشم)
- خشونت جنسی کلامی یک دوستِ (حالا قدیمی) در چت، 
- پیشنهاد رابطه جنسی یک مرد در قطار تهران مشهد در قبال پول ( نمی دانم در تعریف خشونت جنسی می گنجد یا نه ولی چون قبلش خیلی از نفود و اعتبارش صحبت کرده بود و اسناد مالی اش را نشانم داده بود، من در آن لحظه احساس کردم پیشنهادش اجبار و تهدید را هم در خود دارد)
- چند مورد تهدید و توهین از طرف دوستان پسر ( چون نخواستم به دوست پسری ارتقایشان بدهم) و دوست پسرها.
(در این لیست یک مورد مهم را عمدن از قلم انداخته ام چون گفتنش سخت است)

خشونت جنسیتی غیر حکومتی:
- از طرف یک همکار، که رفتار راحت من را به پای سیگنال گذاشته بود و وقتی فهمید متاهلم کم مانده بود کتکم بزند
- تحقیر از طرف استادم که معتقد بود رشته فیزیک برای زنان مناسب نیست،
- تبعیض جنسیتی در انجمن اسلامی دانشگاه علم و صنعت از طرف روشنفکرترین دانشجوهای دانشگاه 
- ای میل های فراوان به اصطلاح طنز ولی ضدزن از طرف دوستان و اقوام

خشونت جنسیتی در خانواده:
-  تبعیض جنسیتی بین  فرزندان دختر و پسر در خانواده، از جمله آموزش نقش های کلیشه ای
- آموزش های جنسیتی مثل لزوم حجاب و وقار و حیا و آرام حرف زدن و تحرک نداشتن و ...
- محدودیت در نوع و ساعات رفت و آمد
- محدودیت در انتخاب دوستان و نوع دوستی



خشونت فیزیکی: 
- یک مورد درگیری در خیابان با یک پسر متلک گو(اثرش هنوز پای چشمم است)،
- یک مرد از اقوام نزدیکم (گفتن درباره اش  سخت است)،

خشونت حکومتی: که فکر نکنم لازم به گفتن باشد فقط فهرست می کنم: 
- 3 مورد دستگیری خشن  یا تذکر توسط گشت ارشاد، 
- دو مورد خشونت فیزیکی در دفعاتی که برای کمپین استادیوم به ورزشگاه "آزادی" رفتیم،
- چندین مورد خشونت در تجمعات خیابانی زنانی
- بارها تذکر و پرونده در کمیته انضباطی دانشگاه برای لباس و صحبت و رابطه با جنس مخالف،
عمومی ترهاش: متون جنسیتی و ضد زن کتاب های درسی و رسانه ها و سینما و ...، 
- محرومیت از فضای ورزشی و تفریحی و ...،
- جملات ضدزن و کاهش دهنده اعتماد به نفس بر در و دیوار شهر، 
- تفکیک جنسیتی،
- محرومیت از  آموزش جنسی، 
- محرومیت از بخش اعظم حقوق انسانی ام بعد از ازدواج، 
- و از همه مهم تر حجاب اجباری
- اوه! فیلتر شدن وبلاگم داشت یادم می رفت! بیشترین فیلترینگ علیه سایت ها و وبلاگ های زنان انجام می شود. وبلاگم تنها جایی بود که راحت از افکارم و اهدافم می نوشتم. بازتابی که می گرفتم  خیلی برایم اهمیت داشت و انگیزه بخش بود. وقتی فیلتر شد خیلی حالم بد شد. پایین آمدن شدید خواننده هایم انگیزه ام را خیلی کم کرد.
- لغو امتیاز مجله زنان (که تازه در جلسات مشاوره متوجه شده ام که چه تاثیر عمیق وحشتناکی روم داشته)

هرچه یادم بیاید اضافه می کنم به مرور. برای خودم جالب است. من به عنوان یک دختر تحصیلکرده در خانواده متوسط متولد و ساکن شهر بزرگ با این همه خشونت جنسی و جنسیتی روبه رو بوده ام. تصور می کنم بقیه زنان با تحصیلات کمتر، اعتماد به نفس پایین تر و جایگاه طبقاتی و اجتماعی پایین تر چه میزان خشونت تحمل کرده و می کنند.

* اگر بخواهم براورد کنم، می توانم بگویم مهم ترین، فراگیرترین و تاثیرگذارترین خشونت ها علیه من (و به نظرم تمام زنان ایران) خشونت حکومتی بوده و هست، هم به دلیل قانونی بودن و در نتیجه بی پناهی قربانی و هم به دلیل گستردگی اش. علتش هم همین است که از رشته فیزیک به سایت زنان ایران و مجله زنان و رشته مطالعات زنان پرتاب شدم.


پ.ن. همین یک ساعت پیش از پیش مشاور آمدم. به من گفت:" این چندمین بار است که به من می گویی من مشکل دارم و یه چیزیم میشه! در حالی که علت مشکلاتت همه این سرکوب هایی است که شده ای؛ به خصوص سکچوالیته ات در فرهنگ و خانواده ات به شدت سرکوب شده. اغلب ایرانی هایی که پیشم می آیند همین طورند. اینقدر تکرار نکن مشکل از تو است چون مشکل از تو نیست".
می دانم  درست می گوید ولی ملامت کردن دائمی خودم برای پایین بودن عملکرد و پریشانی افکار و حواس و ... دست خودم نیست. فکر می کنم اثر همه این خشونت ها به خصوص سکوتی که خودم کردم در قبال اکثرشان (و اطرافیانم و نهادهای مسئول)  تا آخر عمر روی من خواهد بود.

پ.ن. امیدوارم همین درد محرک من برای کمک به دیگران باشد، "درد اخلاقی" به تعبیر فمینیست مصری:

مقالات ناصف(راجع به حقوق زنان) ، می زیده را بر آن داشت که نامه ای سرگشاده در تحسین شورانگیز او بنویسد، ناصف پاسخ داد که نوشته هایش از سر درد است، البته نه درد شخصی، بلکه درد اخلاقی، چون او هرگز کسی را از دست نداده و هیچ دلیلی ندارد تا برای شخص خودش متأسف باشد. فساد جامعه قلب او را «شکسته است»؛ و برای کسانی که رنج می برند، دل می سوزانَد و سوگند خورده « به زنان مصری کمک کند، سوگندی که تحقق آن مهم است، حتا اگر اجرای آن دشوار باشد و مشکلات، همۀ راه ها را به رویم مسدود کنند» . زیاده در پاسخ در استعاره ای ادبی درد اخلاقی بیشتری را برای ناصف آرزو می کند، زیرا آن درد «آتش مقدسی را بر افروخته است که روح بال های شعله ور را به آسمان معانی فرستاده است» . ناصف در پاسخ می نویسد: «مَی، چگونه می توانی برایم درد اخلاقی آرزو کنی؟ درد جسمی آسان تر و قابل تحمل تر است... من هر دو را تجربه کرده ام... می گویی "آتشی مقدس" است. بله، آن اندازه مقدس که برای کسی چون من بیش از حد سنگین است و فاصلۀ میان من و این دنیای بس دور از قدسیت را فراخ تر کرده است» .
درد و رنج مشخصۀ زندگی زنانی است که در سرتاسر این قرن خود را وقف آرمان زنان کردند و نقش مهمی در تعریف قلمرو و بیان گفتارهای مبتنی بر ذهنیت زنانه ایفا کردند.

(لیلا احمد، اسلام و جنسیت)

Sunday, November 13, 2011

در انتظار سه چرخه زنان

امروز با مامانم درباره دوچرخه مخصوص زنان صحبت کردم. تظاهر کردم که چیزی درباره اش نشنیده ام که بینم چطوری توصیفش می کند و نظرش چیست. گفت:" مثل ویل چیره ولی دو تا چرخ عقب داره و یکی جلو. کناره هاش هم پوشیده است که به اصطلاح باسن دیده نشه(خندید). گفتند چند ماه روش کار کردند و چند ماه دیگه به بازار میاد. خیلی عالیه. دیگه نگران زمین خوردن هم نیستم"
(زن های ایرانی به خاطر کم تحرکی در سن های بالا دچار پوکی استخوان می شوند و با اتفاق کوچکی ممکن است دچار شکستگی استخوان شوند. مامان من همیشه نگران این قضیه است.)
گفتم یعنی اگر به بازار بیاید می خری و سوار می شوی؟ گفت:" آره معلومه! دیگه از پیاده روی خسته شدم . تنوع نداره برام. سنگاپور که بودم حتا پیرزن ها هم با دوچرخه کنار ساحل دوچرخه سواری می کردند. خیلی دلم می سوخت ".
حالا البته خبر ندارد که با این طرح هم مخالفت شده. امیدوارم واقعن به بازار بیاید.

Saturday, November 12, 2011

سه نسل دوچرخه سوار

مامان من شست و پنج شش سال دارد، نه مذهبی است، نه سنتی ( حتا می شود گفت خیلی هم روشنفکر است!) . عاشق دوچرخه است و به تازگی، با تاسیس پارک زنان، به آرزویش رسیده و دارد دوچرخه سواری یاد می گیرد! چند روز پیش سه نسل (مامانم، خواهرم و خواهرزاده ام) رفته اند پارک حجاب مشهد و دوچرخه سواری کرده اند.
  خواهر زاده ام امروز می گفت عکس دوچرخه زنانه (که در واقع سه چرخ دارد و پوشیده و اسلامی است) را دیده و خیلی خوشحال شده که همچین دوچرخه ای دارد وارد بازار می شود. همان طرحی که من مسخره کردم و بهش خندیدم.

احساس دوگانه ای دارم. 


Thursday, November 3, 2011

فراخوان وبلاگ های فمینیستی

وبلاگ نویسان فمینیست عزیز! این فراخوان را بخوانید و در این طرح شرکت کنید. حیف است که از وبلاگ نویسان فمینیست ایرانی کسی در این طرح شرکت نکند.


اینجا هم کپی می کنم:



فراخوان دومین بلاگاتون های فمنیستی جوان: استفاده از رسانه اجتماعی برای تغییر اجتماعی

با گسترش دسترسی به اینترنت در سال های اخیر ابزارهای رسانه اجتماعی مثل توییتر، فیس بوک و وبلاگ ها به صورت گسترده ای توسط فعالان جوان مورد استفاده قرار گرفته اند. بسیار از فعالان جوان و سازمان دهندگان از این رسانه ها برای جلب پشتیبانی و گسترش آگاهی در مورد عدالت اجتماعی بهره برده اند. از یک سو، برخی رسانه ها حرکت های آزادی خواهانه اعراب را انقلاب های توییتر و فیس بوک نامیده اند. از سوی دیگر با توجه به سخت گیرهای اخیر حکومت نسبت به بلاگرهای جوان و سانسور اینترنت در ایران، کوبا و چین، امنیت ابزارهای رسانه اجتماعی آنلاین زیر سوال رفته است. بحث ها بر سر قابل اعتماد بودن رسانه اجتماعی وقتی بالا گرفت که معلوم شد یک بلاگر لزبین سوریه ای در واقع یک مرد انگلیسی بوده است.
اگر شما به عنوان یک فعال فمنیست جوان از رسانه اجتماعی برای سازماندهی و فعایتتان استفاده کرده اید، ما می خواهیم داستان شما را بشنویم.
رسانه اجتماعی چگونه به شما در سازماندهی کمک کرده است؟ سیاست های هویت و اخلاق اجتماعی چگونه در دنیای آنلاین نمود می یابد؟ رسانه اجتماعی چگونه می تواند بر روی فعالیت در جهت حقوق زنان مفید باشد و در چه مواردی ممکن است مخرب و زیان بار گردد؟
به ما درباره یکی از تجارب سازماندهی خود که در آن از رسانه اجتماعی برای ایجاد تغییر اجتماعی استفاده کرده اید، بگویید. آیا موثر بود؟ با چه چالش هایی رو به رو شدید؟ چه پیشنهادهایی  برای دیگر فعالان فمینیست جوان که از رسانه اجتماعی برای سازماندهی استفاده می کنند دارید؟
نحوه شرکت
داستان فعالیت خود را به سادگی از طریق یک پست بلاگ یا یک ویدئوی کوتاه برای ما بگویید. برای توضیحات بیشتر به راهنمای شرکت که در ادامه آمده توجه کنید.
راهنمای شرکت
داستان شما می تواند نوشتاری یا تصویری باشد.
آثار نوشتاری باید دارای شرایط زیر باشند:
  • به طول ۵۰۰ تا ۷۵۰ کلمه
  • از منظر یک فمینیست جوان نوشته شده باشند
  • به صورت مستقیم به سوال های مطرح شده در بالا جواب دهند
  • توسط یک فعال فمینیست جوان (سن کمتر از ۳۰ سال) نوشته شده باشند
  • متن واضح و قابل فهم باشد
  • در آن به مثال های واقعی بر گرفته از محیط شرکت کننده ارجاع داده شود
  • به زبان انگلیس، فرانسه یا اسپانیایی
در صورت ارائه تجربه به صورت ویدئو:
  • مدت ویدئو بین ۲ تا ۳ دقیقه باشد
  • از منظر یک فمینیست جوان نوشته شده باشند
  • واضح و قابل درک باشد
  • به صورت مستقیم به سوال های مطرح شده در بالا جواب دهند
  • توسط یک فعال فمینیست جوان (سن کمتر از ۳۰ سال) ارائه شوند
  • در آن به مثال های واقعی بر گرفته از محیط شرکت کننده ارجاع داده شود
  • به زبان انگلیس، فرانسه یا اسپانیایی
کارهایتان را تحت عنوان “Young Feminist Blogathon”  از طریق پست الکترونیک به آدرس yfa@awid.org.
مهلت ارسال: یک شنبه، ۱۳ نوامبر ۲۰۱۱
توجه: تیم فعالیت فمینیستی جوان از همه ارائه هایی که دارای شرایط ذکر شده باشند، استقبال می کند اما ما ممکن است قادر به انتشار همه این آثار نباشیم. به علاوه ما حق ویرایش نمودن متن های شما با هدف نظم و وضوح بخشیدن به آنها را برای خود محفوظ می دانیم.
منتظر دریافت آثار شما هستیم!
تیم ارتباط فمینیستی جوان